پژوهشنامه رئونت شناخت

رئونت یا ریوند؛ نام مزدیسنایی بوم نیشابور، نام ناحیه‌ای باستانی در سرزمین نیشابور و جایگاه آتشکده آذر برزین مهر

پژوهشنامه رئونت شناخت

رئونت یا ریوند؛ نام مزدیسنایی بوم نیشابور، نام ناحیه‌ای باستانی در سرزمین نیشابور و جایگاه آتشکده آذر برزین مهر

نیشابور؛ ریوند باستانی، شهر ریواس، شهر باور و اسطوره

ریوند» یکی از نام‌های کهن نیشابور است -که در اوستا به گونه‌ی رئونت آمده-، همچنین نام یکی از ربع‌های ابرشهر –نیشابور کهن-، و نیز نام کوهی، واقع در ایالت ساسانی نیشابور که آتشکده آذر برزین مهر -آتشگاه کشاورزان و دهقانان ایران‌زمین- بر آن شعله می‌کشیده می‌باشد و امروز نیز «ریوند» نام یکی از بخش‌های جنوب شهرستان نیشابور است. گفتنی است که نام دیگر گیاه «ریواس»، «ریوند» است و ریواس، در فرهنگ آیینی و باورهای ایران باستان جایگاه خاصی دارد و در داستان ایرانی آفرینش انسان، نقش‌آفرین بوده و ریواس، یکی از فرآورده‌ها و رهاوردهای نامور اقلیم و سرزمین نیشابور است. این نوشتار به بازکاوی پیوند‌ نیشابور، ریوند و ریواس می‌پردازد.

 

 

 

ریواس، نماد اسطوره‌ای اقلیم نیشابور

 

«نیشابور، شهری است که ناهید در آن، به دریوزه فیروزه درمی‌آید؛

شهر ریواس، شهر باور و اسطوره است.»

دکتر میرجلال‌الدین کزازی

 

- نیشابور، اقلیم گهرخیز:

نیشابور، نیشابور کهن، سرزمین دیرینه‌های پایدار، ابرشهر فرهنگی ایران و ام‌البلاد خراسان، چنان ارجمندی شنگرف در فرهنگ و تاریخ و علم و هنر دارد که به راستی و درستی و نیکی، وی را تمدنی ماندگار و پُربار خوانده‌اند؛ «تمدن نیشابور». تمدنی که ریشه در تاریخ و پنجه بر افلاک دارد. اما این وجهه تاریخی و فرهنگی بلندمرتبه، همواره بر اقلیم و طبیعت نیشابور، سایه‌ای بزرگ و گسترده افکنده است، هرچند در این میان، سنگ زیبای آرزوها، که برآمده از سرزمین و اقلیم نیشابور است، توانسته به دستیاری زیبایی و بی‌همتایی بی‌نظیر خود، سری سرافراز برآورد و نام نیشابور را بلندآوازه سازد. آری! فیروزه آسمانی، نیشابور را جهانی کرده است.

اما به روشنی باید گفت؛ سنگ گوهرین فیروزه، فقط یکی از موهبت‌های اهورایی اقلیم گهرخیز نیشابور است. محصولات کشاورزی و باغی نیشابور -که کیفیتی متمایز و رنگ و بویی مطبوع  و کم‌نظیر دارند-، هرچند هر کدام و هر گونه و هر رنگ، در نزد اهل و خواهان خودش، شهره و نامورند اما در اذهان عموم، شاید آن طور که بایسته است کمتر شناخته و شناسانده شده‌اند؛ آلو بخارا، انگور، سیب، گردو، سبزی، باقلا، غلات، پنبه، چغندرقند، حبوبات، بادمجان، گوجه‌فرنگی، هندوانه، خربزه، کتیرا، زرشک و ترنجبین، نمونه‌هایی از محصولات کشاورزی و طبیعت نیشابورند. در این میان، سوغات مشهور نیشابور، «ریواس» است که فرآورده‌های آن «شربت ریواس»، «خوشاب ریواس»، «اشکنه ریواس»، «سالاد ریواس»، «کوکوی ریواس»، «لواشک»، «خورش ریواس» و چون اینها می‌باشند. در آثارالبلاد و اخبارالعباد آمده است: «نیشابور از مدن خراسان، موصوفه به اصناف فضایل و فواکه و ثمرات … و همیشه قافله‌ها به آنجا نزول می‌نمایند، و در قدیم مجمع و معدن علما بود. عمرو بن لیث صفاری گفت که: مقاتله می‌کنم بر شهری که گیای آن ریباس است و خاک آن نفل است (و آن نوعی از ریاحین را گویند) و سنگ آن فیروزه است و این را از آن سبب گفت که به آنجا ریباسی است که مثل آن در هیچ کل زمین نیست.»

 

ریواس؛ رهاورد سرزمین نیشابور 

- ریواس نیشابور، همزاد بینالود:

همانطور که پیش از این گفته شد؛ افزون بر سنگ رویایی فیروزه، یکی دیگر از فرآوردهای اقلیم پُربار و طبیعت رنگارنگ نیشابور، که دارای ارزش ویژه‌ای است، «ریواس» می‌باشد. ریواس یا ریباس (Rheum)، گیاهی است از از تیره ترشک‌ها و ‌هفت‌بندها که دارای ساقه خزنده زیرزمینی و گل‌های نر و ماده، که در انتهای ساقه جمع می‌شوند. از مناطق عمده رشد این گیاه را در سطح جهان می‌توان به آسیای شرقی و در بسیاری از مناطق کوهستانی و سرد نیمکره‌ی شمالی (آسیا، اروپا و آمریکای شمالی) دانست. در ایران نیز در اغلب مناطق کوهستانی، این گیاه به صورت خودرو به عمل می‌آید اما بهترین و باکیفیت‌ترین ریواس ایران، در دامنه‌های جنوبی کوهستان بینالود -که بر دشت نیشابور مشرف است- بدست می‌آید. شهرستان نیشابور، دارای شرایط اقلیمی مناسبی برای پرورش گیاه ریواس است، و از این روی ریواس نیشابور از دیرزمان شناخته شده و توسط کوهپایه‌نشینان پرورش می‌یافته و ریشه این گیاه در قدیم از نیشابور به سایر مناطق دور و نزدیک، تجارت می‌شده است. کار و پیشه ریواسکاری نیشابور، همچون سنتی دیرینه، به امروز نیز رسیده است و این گیاه در دامنه جنوبی رشته‌‌کوه بینالود، توسط کوهپایه‌نشینان در روستا‌های میر‌آباد، بر‌ف ریز، بوژان، گرینه و شهر‌های خرو و درود و ... به ‌صورت یک گیاه پر‌ارزش و تحت مراقبت‌های خاص پرورش پیدا می‌کند. ریواس، فرآورده کشاورزی کوهستانی ویژه نیشابور در ماه‌های اردیبهشت و خرداد می‌باشد که مزایای اقتصادی قابل توجهی را نیز برای ریواسکاران و اهالی کوهپایه‌های نیشابور در دامنه‌های بینالود به ارمغان می‌آورد و به عنوان فعالیت جنبی در کنار سایر فعالیت‌های کشاورزی و باغداری منطقه، کمکی شایان به اقتصاد خانواده‌ها و پویایی اقتصاد توانمند کشاورزی منطقه است. البته در مورد ریواس نیشابور، باید گفت که کیفیت مطبوع و درشتی محصول بدست آمده در این منطقه نسبت به سایر مناطق ایران، باعث شهرت خاص و رویکرد هموطنان عزیزمان به ریواس نیشابور شده است. این معنی، سابقه‌ای تاریخی دارد، چنانکه یعقوب لیث صفاری، هنگامی که بر نیشابور دست یافت، با بیان این عبارت، بر فتح بزرگ خود بالید: شهری را گرفته‌ام که گل آن خوردنی، بوته‌ی آن ریواس و سنگ‌های آن فیروزه است. 

- ریواس در اسطوره و تاریخ آیینی ایرانی‌:

ریواس، در فرهنگ آیینی و باورهای ایران باستان جایگاه خاصی دارد و در داستان ایرانی آفرینش انسان، نقش‌آفرین گردیده است به گونه‌ای که گفته‌اند: «کیومرث (نخستین انسان) را اهورامزدا بیافرید و او مدت سی سال در کوه‌ها به تنهایی زندگی کرد، و هنگام مرگ نطفه‌ای بداد که آن را به نیروی خورشید بپروردند و در خاک نگه‌داشتند. پس از چهل سال از محل آن نطفه، گیاه ریواس دو‌شاخه رویید که در مهرگان‌روز (شانزدهم مهر) از آن دوشاخه‌ی ریواس، میهری و میهریانه (اولین زوج) به‌وجود آمد که پس از چهل سال با ‌یکدیگر ازدواج کردند و ثمره‌ی آن تولید یک جفت نر و ماده شد که از آنان هفت پسر و هفت دختر متولد شدند …» بدین‌سان، انسان بر روی زمین پای گذاشت و گام‌های او بر پهنه کره‌ خاکی گسترانیده شد. اینک به نیشابور که یکی از میراث‌داران کهن تمدن ایرانی است باز می‌گردیم؛ باید گفت که ریواس، تنها به عنوان یک رهاورد از اقلیم و طبیعت گهرخیز دیار نیشابور، مطرح نیست بلکه به عنوان گیاهی که از یک سوی همزاد و همراه بینالود و اقلیم کوهستانی نیشابور است و از سوی دیگر، گیاهی که ریشه در اسطوره و باورهای کهن ایرانی دارد، دارای ارزشمندی و بار معنایی خاصی در ذهن و اندیشه و باور نیشابوریان و ایرانیان می‌باشد. یکی دیگر از نام‌های ریواس، «ریوند» است که البته به ساقه خزنده ریواس، به طور خاص «ریوند» نیز می‌گویند. «رئونت» (به معنی دارنده شکوه و جلال، و همچنین ری‌وند reyvand) از نام‌های کهن سرزمین نیشابور است و افزون بر این، «ریوند»، نام یکی از ربع‌های ابرشهر نیشابور، در دوران‌های باستان است و همچنین «ریوند» نام کوهی است واقع در ایالت ساسانی نیشابور که آتشکده کشاورزان و دهقانان ایران‌زمین (آتشگاه آذر برزین مهر) بر آن شعله می‌کشیده. و امروز نیز «ریوند» نام یکی از بخش‌های جنوب شهرستان نیشابور است. بنابراین، سرزمین نیشابور، نه تنها پرورنده بهترین و باکیفیت‌ترین ریواس ایران است که از دیدگاه معنایی و مینوی و آیینی نیز پیوند دیرینه و تاریخی با این گیاه اسطوره‌ای برآمده از بلندای کوهستان بینالود دارد؛ که ریواس، همزاد بینالود است و بینالود، مادر مهربان نیشابور.

 

- منبع: «ریواس، نماد اسطوره‌ای اقلیم نیشابور»، پورتال روزنه.

 

 کوه ریوند نیشابور؛ پشته ویشتاسبان

 

    

ربع ریوند

نیشابور سده‌های نخستین هجری، به چهار بخش اصلی، تقسیم می‌گردیده است. گستره این بخش‌های چهارگانه که «رَبع» نام داشته‌اند، از مسجد جامع در مرکز شهر آغاز شده و تا سرحد مشخص شده، کشیده می‌شده‌اند. این ربع‌ها عبارتند از «ربع ریوند»، «ربع مازُل»، «ربع شامات» و «ربع بُشفروش». ربع ریوند، مساحتی در حدود سیزده فرسنگ در پانزده فرسنگ داشته و گستره‌ای از حد توس در شرق تا حد بیهق در غرب را در بر می‌گرفته است. همچنین گفتنی است که ریوند، نام نیشابور در دوره اساطیری، نام کوهی در سرزمین نیشابور و نام یک دهستان در بخش مرکزی نیشابور معاصر است.    

 

 

 

ربع ریوند نیشابور 

 

از نگاه جغرافیای تاریخی، استان‌های خراسان کنونی که در مرزهای سیاسی ایران امروز، وجود دارند، بخش غربی خراسان کهن و بزرگ‌اند. خراسان بزرگ، در سده‌های نخستین هجری، به چهار ربع یا بخش تقسیم می‌گردید که هر ربع به نام مرکز آن خوانده می‌شد. حوزه سرزمینی خراسان غربی، را ربع نیشابور می‌نامیدند و ربع نیشابور، پهنه‌ گسترده‌ای بود که از شرق، به حوزه‌ی مرو و از غرب، به قومس، دامغان و جرجان محدود بود. از شمال، به نساء ابیورد و خابران می‌رسید و از جنوب، بخش مهمی از قهستان را در بر داشت. مناطق و شهرهایی که در این گستره بودند در زمره ولایات نیشابور بودند و از آن جمله‌اند: ولایت بیهق، ولایت جوین، ولایت اسفراین، ولایت خبوشان، ولایت زوزن، ولایت ارغیان، ولایت خواف و ... .

 

اما مرکز ربع نیشابور که شهر نیشابور است؛ خود، دارای چهار بخش بود و این چهار ربع، از چهار طرف، شهر نیشابور را در میان گرفته بودند. این چهار ربع، شامل ربع‌های شامات، ریوند، مازول و بشتفروش می‌شدند. ابوعبدالله حاکم در این باره، می‌گوید: «اما ارباع نشابور، چارست: ریوند، مازل، شامات، بشفروش. و کیفیت قسمت و مساحت آن است که از چار طرف مسجد جامع، به هر طرفی رفتند و تا کنارِ زمین ولایت قری و قنوات را به آن رَبع، نسبت دادند و به قریه‌ای که در آن جانب، معمور و بیشتر بود، اضافه کردند.» دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در تعلیقات تاریخ الحاکم، درباره «ارباع نیشابور» می‌نویسد: «ارباع: جمع رَبع است و ربع، در اینجا به معنی محله است ... ربع‌های نیشابور نیز در جهت صحرا و کوه، از مرکز شهر (مسجد جامع) به چهار طرف کشیده می‌شده است. مقدسی ]در «احسن‌ التقاسیم»[ در باب تقسیمات جغرافیایی نیشابور بزرگ می‌گوید: قصبه (=شهر اصلی و مرکزی) آن، ایرانشهر (صحیح: اَبَرشهر) است و چهار خان (=ربع)ها و دوازده رستاق (=ولایت) و سه خزینه و یک قصر و یک دار (=سرای) دارد: خان(ربع)‌ها عبارتند از: شامات، ریوند، مازل و بشتفروش. رستاق‌ها عبارتند از: بشت، بیهق، کویان (=جوین)، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه و رُخ. و دار، عبارت است از زوزن و قصر، عبارت است از بوزجان و خزینه‌ها عبارتند از طوس و نسا و ابیورد.»

 

پس، چنانکه گفته شد شهر نیشابور، دارای چهار بخش یا ربع به نام‌های ریوند، مازُل، شامات و بشفروش بوده است و  هر بخش، با نام آبادترین نقطه خود نامگذاری می‌شده است. ربع ریوند که مساحتی در حدود سیزده در پانزده فرسنگ داشته، نیز از معمورترین آبادی خود، نام گرفته است. الحاکم درباره «ربع ریوند» می‌گوید: «اما رَبعِ ریوند: از حدّ مسجد جامع بود تا مزرعه احمدآباد، اول حدود بیهق، طول او سیزده فرسخ، عرض او از حدود ولایت طوس تا بشت. پانزده فرسخ. مشتمل بر زیاده از پانصد دیه که بعضی را یک قناة بود یا دو یا سه یا چهار یا پنج. و ریوند که ربع، به آن، منسوب است قریه کبیره معموره بود، بانی آن انوشروان عادل. درو مسجدی جامع منیع رفیع و خانقاه‌های بسیار. و در اول اسلام، حکّام ماوراء‌النهر، سه برادر بودند: محمد و عطریف و مسیّب، هر سه از ریوند. هر یک در آن مملکت، درم و دینار بسیار زدند و آثار آن پیداست.» دکتر شفیعی کدکنی در تعلیقات مربوط به «ربع ریوند» نوشته است: «سمعانی ]در «الانساب»[، حدود ربع ریوند را بدین گون، مشخص می‌کند: مجموعه‌ای است از قریه‌ها و چنین می‌پندارم که افزون از پانصد قریه است و شاید هم بیشتر که از حدود مسجد جامع، آغاز می‌شود تا احمدآباد که آغاز حدود بیهق است و چنانکه برآورد کرده‌اند حدود سیزده فرسنگ است و پهنای آن، از حدود طوس است تا حدود بُست و پانزده فرسنگ است. و مقدسی ]در «احسن‌ التقاسیم»[، درباره ربع ریوند گوید: ربعی‌ست پاکیزه و والا با تاکستان‌های بسیار و انگورهای نیکو و میوه‌های خوب و در آنجا گلابی‌یی است که همانند آن دیده نشده‌ست، شهری نزه در آنجاست به نام ریوند که نهری از آن می‌گذرد و در آن، مسجد جامعی است که از آجر، آن را تجدید بنا کرده‌اند.»

در بخشی از کتاب تاریخ الحاکم که به معرفی «مشایخِ حدیث از اهلِ نیشابور» پرداخته است از چند نفر از علمای این رشته یاد شده که منسوب به ریوند می‌باشند: ابراهیم بن احمد بن محمد بن عبدالله الریوندی؛ سهل بن احمد بن سهل الرّیوندی، ابوسعید مزکّی؛ محمد بن احمد بن هارون الریوندی، ابوبکر شافعی النیسابوری. 

 

- منبع: ابوعبدالله حاکم نیشابوری، «تاریخ نیشابور»، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1375، ص 214، 215، 282، 283، 155، 163، 174.

رئونت، نام باستانی نیشابور

نام نیشابور در «اوستا» به گونه «رئونت» به معنی دارنده شکوه و جلال، آمده است. این نام، در زبان «پهلوی» به گونه «رای‌اومند» دگرگونی یافته و در «شاهنامه فردوسی» به شکل «ریونیز» درآمده است. گونه تغییر یافته این نام در دوران‌های بعد، «ریوند» می‌باشد. رئونت، جایگاه پارتیان بوده و «ابرشهر» یکی دیگر از نام‌های پارتی نیشابور است.

 

 

 ریوند؛ نیشابور باستان

 

ریوند؛ ریشه در پیشینه مینوی سرزمین نیشابور

 

نیشابور؛ نام این شهر در اوستا به گونه‌ی رَئٍوَنت آمده است، به معنی دارنده شکوه و جلال. بخش نخست این نام «رَئـِ» به معنی دارنده هنوز در دماوند، الوند، راوند کاشان دیده می‌شود. این واژه، در گذر زمان و دگرگونی زبان از اوستائی به پهلوی به گونه «رای‌اومند» درآمد که «اومند» در آن، همان پسوند «دارایی» است، و در نوشته‌های پهلوی، این واژه به عنوان صفتی برای خداوند آمده است و در سرآغاز بیشتر نامه‌های پهلوی، به چشم می‌خورد:

رئونت نام نیشابور در اوستا

 

«پَت نام ای داتار اوهرمزدی رایومندی خَورَه اومند»: به نام دادادر اورمزد رایومندِ فرهمند.

و با این سخن، می‌توان دریافت که آن شهر باستانی تا چه پایه، نزد ایرانیان ارجمند بوده است که با چنین صفت از آن یاد می‌کنند!

اما چون این واژه به گونه نام، بر شهری نهاده شد، دگرگونی چندان در آن راه نیافت و هم‌اکنون نیز بخش غربی نیشابور تا مرز سبزوار، رِیوَند (Reyvand) نام دارد.  و در دوران اسلامی نیز بزرگانی از آن برخاسته‌اند که در کتاب‌های اسلامی از آن یاد کرده شده است.

از این نام، در شاهنامه به گونه «ریونیز» یاد شده است، و چنین پیداست که در یکی از نبردهای میان ایرانیان و تورانیان، ویران گشته است، و در هنگام شاپور اردشیر ساسانی، دوباره آنرا ساخته‌اند و گواهی «نامه شهرستانهای ایران» درباره آن چنین است»:

 

بنای نیشابور به دستور شاپور اردشیران

 

«شتریستان نیوشاپوهر، شاپوهری ارتخشیران کرت، پت هان گاس، کاش پهلیزک ای تور، اوزت، اوش هم گیواک فرموت کرتن» یعنی؛ شهرستان نیشابور (را) شاپور اردشیران کرد (ساخت) بر آنجا که پهلیزک تو را کشت (یا شکست داد). و به همان جای فرمود کردن (ساختن)ش.

و چنانکه دیده می‌شود، در این نامه کهن، نام دوره ساسانی آن نیوشاهپور، یعنی شاهپورنیو یا شاپور گُرد، یا شاپور پهلوان آمده است.

اما این روشن است که شهر رئونت جایگاه پارتیان بود، و پارتیان فرمانروایی نیکشان که استوار فرمانروایی همه تیره‌ها و دودمان‌ها بوده  بر دست اردشیر پارسی از میان رفت، از چیرگی وی خشنود نبودند؛ و نیز با آنکه نام پسر اردشیر بر شهرستان بماند همرأی نبودند، و بدین روی، برای این شهر، صنعتی اندیشیدند که «ابرشهر» بوده باشد به معنی شهر برین، شهر بالاتر، و از آنجا که در نوشته‌های پهلوی این نام به گونه‌ی اَپَرشهر آمده است، می‌توان در این داوری بی‌گمان بود که این صفت در همان زمان ساسانیان بدان داده شده باشد، به گونه‌ای همان نام پیشین را که دارنده‌ی شکوه بوده باشد، زنده نگاه دارند!

در نوشته‌های پس از اسلام نیز بیش از آنکه نام نیشابور آید، ابرشهر آمده و برخی از نویسندگان این هنگام نیز در معنی آن گفته‌اند که چون زمین نیشابور از دیگر شهرها بلندتر است و به ابر نزدیکتر، آنرا «ابر شهر» نامیده‌اند و پسانگاه اَبَرشهر خوانده شد! و اگر چه این داوری درست نیست، اما مفهوم بلندی و برتری در آن نهفته است!»

 

- منبع: «پایتخت‌های ایران»، به کوشش محمد یوسف کیانی، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، 1374، ص327-328.

جغرافیای تاریخی ریوند

«ریوند» که در منابع گوناگون به گونه‌های دیگری همچون «رایومند»، «رئونت»، «ریون» و «رئوَئوته» آمده است یکی از نام‌های حوزه جغرافیای تاریخی نیشابور است و در گستره نیشابور قدیم و جدید، موجود می‌باشد. همچنین «ریوند»، نام کوهی در شمال نیشابور است که آتشکده آذربرزین مهر، بر آن قرار داشته است.

 

 

 

ریوند مزدا-آفرید؛ کوهی سپند در شمال نیشابور

 

- «اوستا»، ص 486: ریوند، نام کوهی است و نیز نام رَبعی و شهرکی و منطقه‌ای. در هر صورت، ریوند در گستره نیشابور قدیم و جدید، واقع است. ریوند که به نام‌های دیگری چون «رایومند»، «رئونت»، «ریون» و «رئوَئوته» هم آمده است به معنی دارنده جلال و شکوه و فروغ است. این کوه، در فرهنگ ایران باستان و در ادبیات آیین «مزدیسنا» جایگاه ویژه‌ و احترام‌انگیزی دارد.

آتشکده آذربرزین‌مهر، در بین هزاران معبد آیین زردشتی و یکی از سه آتش مقدس و زیارتکده برتر فلات ایران، بر فراز این کوه، قرار داشته است و از همه ایران‌زمین، زیارتگران، به آنجا می‌شتافته‌اند.

در بخش «زامیاد یشت» از کتاب «اوستا» از «رئونت» به صراحت یاد شده است. در «خرده اوستا» نیز تعبیر «کوه ریوند مزدا آفریده» به چشم می‌خورد.

 

- «بندهش»، ص 71: در «بندهش» نیز، که از متون معتبر زردشتی است، نام ریوند دیده می‌شود.

 

- «یشت‌ها»، دفتر دوم، ص 330: هم‌‌اکنون نیز کوه‌های شمال نیشابور، «ریوند» نامیده و خوانده می‌شود. «پور داوود» در تعلیقات «یشت‌ها» می‌آورد: «رئونت، یک صفت است به معنی باشکوه و بسا صفت مردان یا ایزدان و غالبان با صفت «فرهمند» یکجا استعمال شده است» او سپس در چند فقره از «ماه یشت» و «تیشتر یشت» و «زامیاد یشت»، نمونه‌هایی برای ذکر نام «ریوند» می‌آورد.

 

 ریوند نیشابور

- «الاعلاق‌ النفسیه»، ص 200: ابن رسته، از جغرافی‌دانان قرن سوم، می‌نویسد: «ابرشهر، دارای 13 رستاق و چهار طسوج (بخش) است که ریوند، یکی از آن چهار طسوج است.» او ادامه می‌دهد که این شهر، بخصوص به واسطه آذربرزین‌مهر شهرت یافته است.

 

- «تاریخ نیشابور»، ص 214: حاکم نیشابوری (قرن چهارم هـ.ق) می‌نویسد: ربع ریوند، از حد مسجد جامع بود تا مزرعه احمدآباد، اولِ حدودِ بیهق. طول او سیزه فرسخ و عرض او از حدود ولایت طوس تا حدود بشت، پانزده فرسخ مشتمل بر زیاده از پانصد دیه. و ریوند که «رَبع» بدان منسوب است قریه کبیره معموره بود، بانی آن، انوشروان عادل.

 

- «جغرافیای خراسان در تاریخ حافظ ابرو»، ص 36: در تاریخ حافظ ابرو، ریوند به عنوان یکی از بلوکات نیشابور، در میان پانزده بلوک، نام برده شده و آمده است که «هژده مزرعه و کلاته که حالاً مزروع می‌شود، درین تاریخ تعلق بدین بلوک دارد.»

 

- مآخذ:

-- «اَوِستا»، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، چاپ اول، انتشارات مروارید، تهران: 1370.

-- «یشت‌ها»، گزارش پور داوود، چاپ سوم، دانشگاه تهران، 1355.

-- «بندهش»، فرنبغ دادگی،گزارنده مهرداد بهار، چاپ اول، انتشارات توس، تهران: 1369.

-- «الاعلاق النفسیه»، احمد بن عمر بن رُسته، ترجمه حسین قره‌چانلو، چاپ اول، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1365.

-- «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ اول، انتشارات آگه، تهران: 1375.

-- «جغرافیای حافظ ابرو»، شهاب‌الدین عبدالله خوافی، تصحیح صادق سجادی و سیدعلی آل داوود، چاپ اول، انتشارات بنیان، دفتر نشر میراث مکتوی، چاپ اول، 1375.

 

- منبع: سید حسین مجتبوی، جواد محقق نیشابوری، حسن نظریان، «فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور»، نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، 1392، ص 119-120.

 

انگیزه دینی ایجاد ابرشهر

شهر باستانی نیشابور، افزون بر دیگر دروازه‌های شهر، چهار دروازه بزرگ داشته که هر چهار دروازه، رو به سوی خورشید داشته‌اند و هنگام برخاستن خورشید، نخستین پرتوهای آفتاب از هر چهار دروازه به اندرون شهر می‌تابیده است. چنانکه می‌دانیم این نوع ساختمان را در فرهنگ معماری جهان به نام پارتی می‌شناسند. و ریوند و ابرشهر یکی از بزرگ‌ترین شهرهای تیره‌ی پارت است که «شهر دروازه‌های خورشید»ش می‌نامیم. باید گفت افزون بر همه موجبات طبیعی و اقلیمی، کوهستان بلند و پرآب روان بینالود، آب‌های زیرزمینی، جاده ابریشم و موقعیت طبیعی که نشابور را دروازه خراسان نموده‌ است، چند انگیزه‌ دیگر نیز برای ایجاد و گسترش ابرشهر نیشابور وجود دارد که در اینجا با بهره‌گیری از بخش‌هایی از نوشتار «نیشابور؛ شهر دورازه‌های خورشید» پژوهشگر ارجمند، فریدون جنیدی -مؤسس بنیاد نیشابور (سازمان پژوهش فرهنگ ایران)، به انگیزه دینی ایجاد ابرشهر نیشابور و بازشناسی درونمایه‌های مرتبط با کهن‌شهر نیشابور، همچون ریوند،آتشکده آذر برزین مهر، دریای سو، نیایشکده آناهیتا و اشک‌آباد می‌پردازیم.

 

 

نیشابور را چهار دروازه بزرگ، بوده است که هر چهار، رو به سوی خورشید داشته‌اند و هنگام برخاستن خورشید، نخستین پرتوهای آفتاب از هر چهار دروازه به اندرون شهر می‌تابیده است. و اگر چه نقشه آن شهر در دست نیست ولی می‌توان به یاری اندیشه، این نقشه را چنانکه در نگاره آمده است، مجسم کرد.

این آگاهی را «امام الحاکم» نیشابوری در تاریخ نیشابور به ما می‌دهد. که چون شاپور، خواست که شهر نشابور بنا کند، چهار دروازه در چهار سوی آن، چنان بساخت که همگام برآمدن آفتاب از هر چهار دروازه، آفتاب به درون شهر می‌تابد. هنوز در خانه‌های کهن زرتشتیان یزد و کرمان، نخستین پرتو آفتاب نیز بر «پسکم مس» می‌تابد. این خانه‌ها که به سبک معماری پارتی ساخته می‌شود، دارای چهار پسکم [Paskam] یا صفه است که در چهار سوی سرای قرار دارند، هر پسکم، ایوانی با آسمانه‌ی زخمی (سقف ضربی) است که به اتاق‌ها راه دارد. یکی از این پسکم‌ها، راه ورودی سرای است و دو پسکم دیگر دو سوی محل رفت و آمدهای روزانه است و پسکم بزرگ (که پسکم مس خوانده می‌شود)، از دیگر پسکم‌ها بلندتر و سر آن از پشت بام بالاتر است، چنان که نخستین پرتو خورشید بر آن می‌تابد و آغازگاه بامداد، یا نماز بامداد را آگاهی می‌دهد ... این پسکم، اوستا خوانده می‌شود، و همواره گیاه سبز و گلدان و گلاب و بوی خوش، چون اسپند و کندر و عود در آنجا موجود است و کسانی که تن پاک دارند، می‌توانند بدان گام نهند. بدین روی، گاهگاه آن را «پسکم پاک» نیز می‌نامیم. چنانکه می‌دانیم این نوع ساختمان را در فرهنگ معماری جهان به نام پارتی می‌شناسند. و ریوند و ابرشهر یکی از بزرگ‌ترین شهرهای تیره‌ی پارت است که «شهر دروازه‌های خورشید»ش می نامیم.

 

نیشابور، کهن شهر سرزمین پارت 

- انگیزه‌ی دینی ایجاد ابرشهر:

افزون بر همه موجبات طبیعی و اقلیمی، کوهستان بلند و پرآب روان بینالود، آب‌های زیرزمینی، جاده ابریشم و آن موقعیت طبیعی که نشابور را دروازه خراسان کرد، چند انگیزه‌ی دیگر نیز برای ایجاد و گسترش شهر وجود دارد.

نخست کوه ریوند (28) که با داشتن کان اورانیوم، گهگاه شبانگاهان در برخی از جاها نورباران می‌شود. و این شگفتی بزرگ در مردمانی که با دل روشن، نور و فروغ را گرامی می‌داشته‌اند و ستایش می‌کرده‌اند، ایجاد شکوه و احترام بدان کوه را می‌کرده است. به طوری که یکی از سه آتشکده بزرگ ایران باستان بر فراز آن کوه قرار دارد. (29)

وجود کان زغال‌سنگ در همان کوه که موجب ایجاد گاز متان می‌شود و کمک می‌کند که آتشکده خودسوز «برزین مهر» (30) پیدا شود چنان که دقیقی در گشتاسب‌نامه (پیوست شاهنامه‌ی فردوسی) در باره آذر برزین می‌گوید:

که آن مهر برزین، بی‌دود بود

منوّر نه از هیــــزم و عود بود

وجود چشمه‌ای سبز بر فراز کوه بینالود و دریای سو [Sow] بر فراز کوه ریوند (چند میلی شرق آتشکده برزین مهر) که هر دو از شگفتی‌های طبیعت است و بی‌آنکه چشمه‌ای، رودی بدان بپیوندد، در همه هنگام‌های سال به یک اندازه آب دارند؛ آبی بس زیبا و درخشان و برای ایرانیان که آب را همواره همراه با دیگر عناصر مثل خاک و باد و آتش گرامی داشته‌اند، وجود این دو پدیده، با شگفتی و گرامی‌داشت فراوان موجب پدید آمدن نیایشکده‌ی آب (آناهیتا) در این ناحیه گردید چنان که از دیرباز از دورترین جای‌ها برای زیارت آن به نشابور می‌آمدند. و یکی از این زیارت‌های تاریخی حرکت یزدگرد اول است به نیشابور که برای نیایش آب و زیارت آن چشمه به نیشابور آمد (31) و چون این پدیده‌ها بسیار دیرین و کهنسال است و بزرگی بینالود و دیگر مواهب طبیعی همراه با آن بسی دیرین‌تر از دوران پیدایی انسان است، پس به ریوند یا نشابور و ابرشهر اجازه می‌دهند که در زمانی بس دور، بصورت شهر درآمده باشد. در شاهنامه از هنگام «ریومیز» پیرامون پنج هزار سال پیش یاد می‌شود اما این دلیل آن نیست که پیش از آن نیز وجود نداشته باشد.

از پشت ویشتاسبان یا کوه ریوند که آتشکده برزین مهر بر فراز آن شعله می‌کشیده است در زمان گشتاسب یاد می‌شود که آن نیز زمانی پیرامون سه هزار و پانصد سال پیش دارد. نام کوی داربجرد، زمان هخامنشیان را به یاد می‌آورد. از زمان اشکانیان که هیچ آگاهی از اینان بدست نمی‌آید، نشانه‌ای در نزدیکی شهر نشابور هست و آن روستای اشک‌آباد در چند میلی جنوب شهر، در میان  کویر کوچک دشت نشابور است که به «اشق آباد» دگرگون شد و امروز «عشق آباد» به فتح «ع» نوشته می‌شود تا هنگام ساسانیان که به نام نیوشاپوهر نمایان می‌شود.

 

- ترکیب شهر و حرکت آن در دوره های تاریخی:

ایرانیان، چندهزار سال پیش از پیدایی یونان در شهرسازی خود به ردیف دیوارهای راست و کوچه و توالی خانه‌ها در امتداد معین دست یافته‌اند که باز خیلی زودتر از غربیان آنان را به ساخت شهرهای شترنجی رهنمون گردید.(31) همه ایرانیان یا تازیان جغرافی‎نویس نیز، این را یادآور شده‌اند که صورت شترنجی نشابور، پدیده‌ای ایرانی است. اما برخی از پیروان یونان این را نیز پدیده‌ای یونانی دانسته‌اند که اسکندر با خویش به ایران آورد.(33)

تعداد کوی‌ها که به 64 می‌رسد و گاه کم و زیاد می‌گردد این سخن را استوار می‌سازد مگر آنکه شهر در برخی از دوره‌ها بر اثر جنگ یا زمین‌لرزه و آب‌خاست، ویران شده که شمار محله‌هایش کم می‌گردد و گاه بر اثر رونق و شکوه بازار صنعت و فرهنگ بر شمار آن افزوده می‌شود، اما همواره پیرامون همین شصت و چهار خانه شترنگ است!

اکنون بپردازیم به خراب شدن ریوند (که روشن نیست در چه زمان بوده) و ساختن شهر تازه‌ی نیوشاپوهر؛ الحاکم در تاریخ خود یادآور می‌شود که از مسجد جامع بسوی غرب تا احمدآباد سبزوار را «ریوند» نامند. پس شهر باستانی ریوند، بی‌هیچ گمان در این منطقه است و شاپور اول (شاپور دوم نیز به آبادی نشابور افزود) شهر تازه را در سوی شرقی آن بنا کرده است و ریوند را ویرانه نهاده است مگر آن که مردمان، خود بنا به علاقه‌ی خویش، به آبادانی بخش‌هایی از آن همت گماشته‌اند.

پس از اسلام، شهر به سوی ریوند گسترش می‌یابد و آن را در بر می‌گیرد چنان که مسجد جامع نیز، در مرز ریوند و نشابور ساخته می‌شود آنگاه شهر به سوی غرب ریوند کشیده می‌شود تا به دروازه ی پول (که در نقشه نشان داده شده است و بر روی رودخانه‌ای موسمی به نام کال جینگل) رودخانه‌ی جنگل بنا شده می‌رسد.

از سوی شرق نیز، شهر گسترده می‌شود زیرا که در نوشته‌های پس از اسلام به دروازه‌ی شرقی به نام «باب ابی اسود» در شرق بر می‌خوریم که نشان می‌دهد پیش از اسلام ساخته نشده است زیرا در آن صورت، نامی فارسی به خود می‌گرفت.

استخری، در سده‌ی چهارم باروی این شهر را بصورت چهارگوشه‌ای معرفی‌می کند، که هر یک از برهای آن، یک فرسنگ بوده است. اما این را نیز می‌افزاید که دو محله‌ی پرجمعیت نیز در بیرون شهر قرار دارد. بنابراین کلا شهر بصورت مستطیل در می‌آید. در زمان سلجوقیان نیز که شهر گسترده‌تر می‌شود، چیزی که حتی در نشابور امروز هم دیده می‌شود و این بدان روی است که شهر در دامنه‌ی کوه بینالود برای دست یافتن به آب مورد نیاز به دو سو کشیده می‌شود.

در نوشته‌های باستانی، از چهار رود که در میانه‌ی شهر جاری است سخن می‌رود. این رودها به گفته‌ای؛ شقاندیر، دارای بشتقان و خروه نام داشته و به گفته‌ی الحاکم؛ مازول، شامات، ریوند، بشتفروش. امروز این نام‌ها دگرگون شده و سه رشته از این رودها، در شور کنونی جاری است که دو شاخه‌ی آن، آب موسمی دارد و یکی که آب میرآباد را به شهر می‌رساند، همواره آب دارد.

این سه رود از شرق به غرب، نخستین، آب کال غار، دیگری آب کال میرآباد و سومی آب کال جینگل را از بینالود به سوی جنوب می‌آورند.

چهارمین رود را اگر رودخانه‌ی «خرو» بگیریم، حد شرقی شهر را بسی بسوی شهر تا نزدیک قدمگاه می‌رساند و این بسی دور می‌نماید و درست همان رود بشتقان (33) است که امروز از میان شهر باستانی می‌گذرد، و بنا بر گفته‌ی حمدالله مستوفی(34) عمرولیث در کنار آن، کاخی ساخته است و این کاخ اگر کاوش شود، در میان ویرانه‌های باستانی پیدا خواهد شد.

بزرگ‌ترین و زیباترین شهر جهان و ستمکش‌ترین آنها پس از اسلام نیز چندین بار ویران گردید. در حمله‌ی غزان که همه‌ی آثار فرهنگ و از آن میان، کتاب‌های هفده کتابخانه‌ی عمومی شهر را به آتش و باد دادند و خاندان‌های بزرگ ایران را از بیخ و بن برکندند. در یورش چنگیز، شهر با خاک یکسان گردید. پس از ایلغار چنگیز، نشابوریانی که در شهرها و آفاق دیگر می‌زیسته‌اند بدان شهر بازگشتند و دوباره آن را ساختند چنان که ابن بطوطه که در این زمان به نشابور آمده بود از بزرگی آن و از چهار رودی که در آن جریان دارد سخن گفته است، اما باز در حمله‌ی تیمور، تباهی‌های فراوان دید. چهار زلزله‌ی بزرگ در سال های 555، 666، 808 شهر را ویران ساخت. و آخرین ستم را برادران افغان در شورشی که علیه شاه سست‌عنصر و بی‌کفایت صفوی کردند ... و حق هم داشتند، بر پیکر این شهر وارد آوردند و از آن زمان پشت نشابور چنان شکسته است که چنان که باید و شاید هنوز برنخاسته است!

 

- پانوشت‌ها:

28. این همان کوهی است که کان فیروزه در آن قرار دارد و افزون بر آن کان های دیگری چون ذغال سنگ و گوگرد و نمک و گچ و مس از آن بر می آمده است.

29. نگارنده خود در سن شانزده سالگی یکی از این نور افشانی های شگفت انگیز را شبانگاه بر افراز کوه به چشم دیده است، که چگونه نوری از کوه برآمد و با پیچ و تاب نزدیک به دو میل به آسمان رفت و با چنبره ای که به خود گرفت به شکل یک علامت سوال بزرگ درآمد و آن گاه از همان را برگشت و خاموش شد.

30. سه آتشکده ی بزرگ ایران باستان هر یک به طبقه ای از مردم تعلق داشت؛ 1. آتشکده ی آذرگشنسب در نزدیکی دریاچه ی ارومیه، ویژه ی شاهان و ارتشتاران 2. آتشکده ی آذر فرنبغ (فره ایزدی) در فارس، ویژه ی موبدان و دبیران 3. آتشکده ی برزین مهر در خراسان، ویژه ی کشاورزان و پیشه وران. نگارنده از سه سال پیش بدنبال آتشکده ی ّبرزین مهر بوده ام تا با آگاهی و کشفیات پی در پی جایگاه آن را در نزدیک روستای بزرگ «بورزنی» بر فراز کوه ریوند پیدا کردم و آن گاه به باستان شناسی آگاهی دادم و چند گروه باستانشناسی را به نیشابور و آتشکده ی برزین مهر رهنمون گردیدم و چند سال بعد یکی از آتشکده های جنبی آن اتشکده را در روستای «ریبد» سبزوار (که در زمان های پیشین جزو نیشابور بوده) به عنوان آذر برزین معرفی کردند و اگر چه این معرفی هنوز بصورت علمی تایید نشده است اما دلایل فراوان بر رد آن و اثبات محل واقعی در بورزنی در دست هست که این گفتار را جای پرداختن بدان نیست.

31. کشفیات تپه ی زاغه ی قزوین که به دست باستان شناسان ایرانی صورت گرفت نمونه ای از مادرشهرهای جهان را درهشت هزار سال پیش نشان می دهد که در دهکده ای کوچک در آن هنگام دور، دستیابی ایرانیان را به مقدمات شهرسازی ثابت می کند. نگاه کنید به دفتر اول همین مجموعه مقاله ی دکتر صادق ملک درباره ی تپه ی زاغه

32. امروز که کم کم از زیر فشار غرب گرایی نیم سده ی اخیر بیرون می آییم بهتر روشن می شود که اسکندر از یونان وحشیگری، تباهی، آتش سوزی، مرگ، درد، ویرانی و آتش کشیدن کتاب ها را به همراه آورد، نه شیوه ی شهرسازی شترنجی را!

33. بشتقان معرب پشتکان= پشته ها، نام باستانی دهکده ی بسیار زیبا، بزرگ و آباد «بوژان» است که در شمال شرقی نیشابور امروز و شمال نشابور باستانی واقع است.

34. نزهة القلوب، رویه ی 182.

 

- منبع: جنیدی، فریدون. «نیشابور؛ شهر دروازه های خورشید»، وب‌گاه بنیاد نیشابور؛ سازمان پژوهش فرهنگ ایران. تاریخ مشاهده: 15 فروردین 1385. به کوشش ققنوس شرق، ابرشهر: دانشنامه نیشابور، فروردین ماه 1385.