پژوهشنامه رئونت شناخت

رئونت یا ریوند؛ نام مزدیسنایی بوم نیشابور، نام ناحیه‌ای باستانی در سرزمین نیشابور و جایگاه آتشکده آذر برزین مهر

پژوهشنامه رئونت شناخت

رئونت یا ریوند؛ نام مزدیسنایی بوم نیشابور، نام ناحیه‌ای باستانی در سرزمین نیشابور و جایگاه آتشکده آذر برزین مهر

جستاری در نام‌های ابرشهر؛ از رئونت تا نیشابور

«اگر زمین را نسبت به فلک توان داد، بلاد به مثابت نجومِ آن گردد و نیشابور، از میان کواکب، زهره زهرای آسمان باشد…. حبّذا شهر نشابور که در روی زمین اگر بهشتی است خود این است، وگَر نِی، خود نیست.» (تاریخ جهانگشا -  عطاملک جوینی)


 

نیشابور شهری که صبحگاه آن شهره آفاق است، با هفت هزار سال سابقه خود را به صبحگاه تاریخ می‌رساند. شهری که در کوران حوادث مختلف بارها طعم تلخ روزگار را چشید و طوفان بلا هر بار به گونه‌ای خواست تا نام آن را از تاریخ حذف نماید. اما به همت ابرمردان و ابرزنان ابرشهر هر بار ققنوس‌وار از میان آتش به پا خاست و نگین فیروزه‌ای شد بر قامت ایران بزرگ. در تاریخ، این خطه را هر بار به گونه‌ای نام برده‌اند که البته هر نام نیز برازنده این شهر بوده است. در این جستار تلاش نگارنده بر این است تا نام‌های نیشابور در گذر تاریخ را یک به یک نام برده و وجه تسمیه بر نامگذاری آن نیز بیان نماید، نام‌ هایی که با شکوه و عظمت آغاز شد و بسیار زیبا و نیکو خاتمه یافت.

 

۱- رئونت

قدیمی‌ترین سندی که از نیشابور یاد می‌کند، اوستا می‌باشد که با واژه «رئونت» به معنی جلال و شکوه از آن نام می‌برد. احتمالا این واژه بعد ها به کلمه «ریوند» تبدل شده باشد که هم  اکنون نام بخشی از توابع نیشابور است.  هم  چنین این نام  به معنای شکوهنده و تابان و بخشنده دارایی، نامی است کهن، که ریشه در ایران مزدیسنایی دارد. این نام، در «اوستا» صفت اهورامزدا و برخی از ایزدان و آدمیان است و بیشتر با فرّ‌ه‌مند (برخوردار از فرّه) همراه می‌گردد.  ریوند بی‌گمان یکی از مکان‌های اسطوره‌ای در ایران باستان  است چرا که این نام را علاوه بر شهر به نام کوه و دریاچه‌ای در این منطقه نیز نسبت داده‌اند که  به احتمال بسیار در گستره نیشابور امروزی پدیدار شده است.  کوهی که گمان می‌رود همان کوه بینالود (پشته گشتاسبان) بوده و دریاچه‌ای که برخی آن را به برکه سی‌سر در حوالی روستای اندراب مطابقت داده‌اند. از مهم‌ترین ویژگی‌های منحصربه فرد کوه ریوند قرار گرفتن آتشکده آذر برزین مهر بر روی آن می‌باشد. نیشابور به واسطه نزدیکی به آتشگاه عظیم مقدس «آذربرزین مهر» یعنی آتشکده کشاورزان اهمیت بسیاری پیدا کرد.  این آتشکده در مشرق مملکت، در کوه‌هاى ریوند شمال  غربى نیشابور، واقع بود. آذربرزین مهر و دو آتشکده «آذرگشنسب» و «آذر فرنبغ «محل ستایش مخصوص بود و بیش از سایر زیارتگاه‌ها زینت و ثروت داشت، لکن بسیارى از معابد درجه دوم هم طرف احترام بوده است. در دوران میانه ریوند به یکی از ربع‌های چهارگانه نیشابور اطلاق می‌شد و امروزه نام دهستانی در نیشابور می‌باشد.

 

۲- ابرشهر

دیگر نامی که در کتیبه‌های تاریخی از آن یاد شده است، «اَبَرشهر» می‌باشد. نام «ابرشهر » بروی سکه  فرهاد دوم اشکانی به عنوان محل ضرب از قدیمیترین مدارکی است که دراین زمینه وجود دارد.  هم  چنین کتیبه‌ی شاپور اول که ویژه پیروزی او درمناطق شرقی ایران است از «ابر شهر» با عنوان »آپارخشتر» نام می‌برد. در سکه‌های پادشاهان ساسانی نظیر «پیروز»، «قباد» «بهرام چوبین» و «خسرو اول» کلمه «ابرشهر» دیده می‌شود.  حاکم نیشابوری در این زمینه دو نظر ارائه می‌دهد، او در دو قسمت از کتابش «ابرشهر» را همان نیشابور بر می‌شمرد.  در حالی که هنگام بیان فتح نیشابور، با لفظ «اَبرشهر، یعنی نشابور و طوس» از آن یاد می‌کند.  طبری نیز نام «ابرشهر» را در میان فتوحات اردشیر ساسانی ذکر می‌کند.  ماکوارت «ابرشهر » را یکی از استان‌های خراسان بر می‌شمرد. این نام با شکلهای «اَپَرشهر»، «اَبرشهر»، «بَرشهر» و«آبِرشهر» نیز آمده است.

ظاهرا این نام به  واسطه حضور و فعالیت عشایر «اپرنی» از اقوام داهه (بنیان‌گذاران حکومت اشکانی) در این ناحیه، باعث شده تا ابرشهر، مأخوذ از نام ایشان و در اصل «اپرنک شهر» دانسته شود.  ریچارد فرای هم  چنین آن را ریشه گرفته از نامی کهن بر  می‌شمرد که معنی شهر بالای هخامنشیان یا شهربانی بالای سلوکیان می‌باشد.  به هر روی نام «ابرشهر» از نیشابور قدیمی‌تر میباشد و در سده  های اولیه اسلامی همواره این نام در کنار نیشابور دیده می‌شود. اما به تدریج از قرون چهارم و پنجم هجری نام نیشابور، یکسر به جای ابرشهر می‌نشیند و در منابع بعد ازین دوران نام این نام به ندرت برای این ناحیه و شهر به کار می‌رود.

عقیده نگارنده بر این است که ابرشهر هم نام شهری در این منطقه بوده و هم به کلیه این ساتراپ (استان) ساسانی اطلاق می‌شده است، ناحیه‌ای که بعدها ربع نیشابور نامیده شد و هم اکنون در گستره‌ای به وسعت خراسان فعلی جای می‌گیرد. شهر ابرشهر نیز در طوفان حوادث دستخوش ویرانی گشته و سرانجام به دست شاپور ساسانی احیاء گشته و به یادبود سازنده آن نیشابور نامیده شده است.

 

۳- نیشابور

اما نام نیشابور به طور خاص از زمان ساسانیان بر این سرزمین اطلاق گردیده است. در دوره ساسانیان؛ خراسان، یکی از چهار استان مهم کشور به شمار می‌آمد.  این استان، به چهار بخش تقسیم می‌شد و این بخش‌ها عبارت بودند از:  مرو، نیشابور، هرات و بلخ.

در خصوص معنی نام نیشابور نیز گزارش‌های متفاوت و بسیاری نقل شده است. به طور حتم این نام صورت تغییر یافته‌ی یک واژه‌ی مرکب به زبان پهلوی ساسانی است. قسمت اول نام به گونه‌های مختلفی نظیر «نه» (به معنی جای و شهر) و «نَیو» (به معنی زیبا و خوب) ذکر شده است. ابن فندق نیز آن  را «بناشاپور» می‌نامد.  حافظ ابرو در کتاب جغرافیای خود درباره نیشابورگفته است، نیشابور را شاهپور بنا نهاده است. وی در وجه تسمیه نیشابور می‌گوید: در این مکان که اکنون نیشابور است، نیستانی بود که شاهپور فرمود تا آن را پاک کردند و بنای شهر نیشابور را نهادند.  با توجه به سکه‌های ساسانی ضرب شده در نیشابور (در برخی سکه‌ها: نیه) و قراینی چون نحوه‌ی معرب کردن نام توسط اعراب (نیسابور) به نظر می‌رسد «نیو  شاهپور» صورت اصلی نام نیشابور و تشکیل شده از صفت و اسم به جهت تقدیر از سازنده‌ی شهر باشد که از روزگار ساسانیان پدید آمد و در بعد از اسلام معرب شده، به صورت «نیشابور» درآمد. در خصوص قسمت دوم نام شهر مشخصاً تداعی‌کننده نام سازنده آن است، که منسوب به شاپور اول یا دوم می‌باشد. هر چند گزارش‌هایی آن را «شاهپور پسر نستوه» هم دانسته‌اند که بیشتر ریشه در اساطیر دارد و از بعد تاریخی چندان مورد اتکا نیست.


منابع:

۱زندگی و مهاجرت مردم آریا، فریدون جنیدی، ص ۸۶

۲- یشت ها، ابراهیم پورداود، ص ۳۳۰

۳- فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور، سیدحسن مجتبوی، ص۱۱۹

۴- پایتخت های ایران، محمدیوسف کیانی، ص ۳۲۹

۵- نیشابور، لارنس لاکهارت،ص ۳۳۹

۶ایران در زمان ساسانیان، آرتورکریستن سن، ص۲۴۳

۷- تاریخ سکه، ملکه ملک زاده بیانی،ص ۵۸

۸ -تمدن ساسانی، و گ لوکونین ،ص ۸۸

۹-تاریخ نیشابور، سیدعلی موید ثابتی، ص۹

۱۰- تاریخ نیشابور ، ابوعبدالله حاکم نیشابور، صص ۷۰ و ۲۷۰

۱۱- همان، ۲۰۵

۱۲تاریخ طبری، محمدبن جریر طبری، ص ۴۱

۱۳ -ایرانشهر، یوزف ماکوارت،ص ۲۷

۱۴ابرشهر نیشابور، بهزاد نعمتی، ص۱۳۱

۱۵ایرانشهر، یوزف ماکوارت، ص ۱۵۱

۱۶میراث باستانی ایران، ریچارد فرای،ص۱۹۱

۱۷- ابرشهر نیشابور، بهزاد نعمتی، ص ۱۵۴

۱۸- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، دانیل آلتون، ص ۱۲

۱۹احسن التقاسیم، محمد بن طاهر مقدسی،ص ۶۰۴

۲۰- تاریخ بیهق, علی بن زید بیهقی، ص ۴۳

۲۱جغرافیای تاریخی خراسان، حافظ ابرو، ص ۳۹

۲۲ابرشهر نیشابور، بهزاد نعمتی، ص ۱۹۶

منبع: خیام‌نامه

 

شناسه‌های جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی ریوند

رِیوَنْد (به زبان اوستایی:  رَئِوَنْت؛ و به معنای «دارنده جلال و شکوه و فروغ»)(1)؛ نام یکی از بخش‌های چهارگانه نیشابور قدیم؛ این بخش‌ها که «ربع» نامیده می‌شده‌اند(2) عبارتند از: ربع شامات، ربع ریوند، ربع مازل، ربع بشتفروش.(3) معدن فیروزه نیشابور، از نقاط شناخته‌شده ناحیه ریوند است.(4) این ناحیه با جای‌نام‌های یاد شده در متون مزدیسنایی و تاریخی همچون: شهر ریوند، دریاچه ریوند، کوه ریوند و آتشکده آذر برزین‌مهر، دارای ارتباط و پیوستگی جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی است.(5)(6)(7)

ریوند یا رئونت میان نیشابور و اسفراین و سبزوار


وضعیت و ویژگی‌ها:

-- وضعیت آبادانی و آبادی‌ها:

محمد مقدسی، جغرافیدان قرن چهارم هـ.ق، ریوند را ربعی پاکیزه و والا با تاکستان‌های بسیار و انگورهای نیکو و میوه‌های خوب معرفی کرده است.(8) ابوعبدالله حاکم، تاریخنگار قرن ۴هـ.ق، تعداد آبادی‌ها (روستاهای) این ناحیه را بیش از پانصد دانسته که هر یک، دست‌کم یک قنات داشته‌اند و حتی در برخی روستاها تعداد قنات‌ها به پنج می‌رسیده(9) این توصیف‌ها نشانگر رونق و آبادانی و  همچنین فراوانی روستاهای و سکونتگاه‌ها در این ناحیه است.

 -- شناسه‌های اقلیمی و فرهنگی:

--- شهر ریوند و معدن فیروزه:

ربع ریوند، به مهم‌ترین آبادی خود که به همین نام (رِیْوَنْد) خوانده می‌شد، منسوب بود و این آبادی، مرکز ناحیه رِیْوَنْد بود.(10) شهر ریوند، در شمال غربی نیشابور، که در مسیر راه نیشابور به مهرجان (یا مهرگان) و اسفراین واقع بود و بر اساس مسافت‌شمار قدیم، از شهر نیشابور، یک مرحله، فاصله داشت.(11) شایان گفتن است که «معدن فیروزه نیشابور» نیز در ناحیه ریوند قرار داشته و از شناسه‌های این ناحیه به شمار می‌آید.(4)

 --- جایگاه برزین‌مهر:

کوه ریوند که در نزدیکی شهر ریوند (یا در برخی منابع؛ قریه یا روستای ریوند) قرار داشته؛ از دیدگاه برخی ایرانشناسان همچون هوتوم-شیندلر و مارکورات، به عنوان جایگاه آتشکده معروف آذربرزین‌مهر مطرح شده است.(12) ابراهیم پورداود، اوستاشناس، درباره ریوند و پیوند آن با برزین‌مهر چنین نوشته است: «ریوند یکی از شهرهای معروف نیشاپور یا ابرشهر بوده؛ ابن رُسته می‌نویسد: ابرشهر دارای ۱۳ رستاق (معرب از روستاک پهلوی) و چهار طسّوج (معرب از تسوک پهلوی؛ در فارسی: تسو) یعنی محل است. ریوند یکی از آن چهار طسوج است. این شهر بخصوصه بواسطه آذر برزین‌مهر که یکی از سه آتشکده معروف ایران قدیم بوده شهرت داشت. مانند آذرگشب شیز (در آذربایجان) و آذرفرن‌بغ کاریان (در فارس)، بسیار متبرک و زیارتگاه بود.»(13)

 -- مشاهیر و بزرگان:

ابوعبدالله حاکم، قرن چهارم هجری، از سه تن مشایخ مؤلف حدیث‌نگار ریوند به نام‌های ابراهیم بن احمد بن محمد بن عبدالله ریوندی، سهل بن احمد بن سهل ریوندی -ابوسعید مزکّی- و محمد بن احمد بن هارون ریوندی -ابوبکر شافعی نیشابوری- یاد کرده است.(14)  همچنین یاقوت حموی، در کتاب خود، درباره دو تن از دانشورزان ریوند؛ أبوسعید سهیل بن أحمد بن سهل الریوندی النیسابوری (دانشمند علوم حدیث، متوفی ۳۵۰ق) و محمد بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن ابن التیلویه أبوالفضائل المعینی الریوندی الفجکشی (دانشمند لغت‌شناس و ادیب، متوفی ۵۳۷ق) نوشته است.(15) همچنین حاکم، سه تن دیگر از اهالی سرشناس ریوند را چنین یاد می‌کند: «در اولِ اسلام، حکّام ماوراءالنهر، سه برادر بودند: محمد و عطریف و مسیّب، هر سه از ریوند. هر یک، در آن مملکت، درم و دینار بسیار زدند و آثار آن پیداست.»(16)

 -- حدود و وسعت:

چنان‌که در تعلیقات تاریخ الحاکم آمده است: ربع‌های نیشابور، از مرکز شهر (مسجد جامع) در جهت صحرا و کوه، به چهار طرف، کشیده می‌شده است.(17) حدود ربع ریوند نیز از مسجد جامع در مرکز شهر، آغاز می‌شده و با گسترش در درازای سیزده‌فرسنگی به سوی غرب شهر نیشابور، به قریه احمدآباد در مرز بیهق (در غرب نیشابور) می‌رسیده. پهنای ناحیه ربع ریوند، پانزده فرسنگ و از مرز توس (در شمال شرقی نیشابور) تا مرز بُست یا کاشمر کنونی، در جنوب نیشابور) بوده است.(18)


 پانوشت‌ها و منابع:

1. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. ج. ۲. تهران: مروارید، ۱۳۷۵. ص۹۹۰.

2. ابوعبدالله حاکم نیشابوری. تاریخ نیشابور. ترجمهٔ ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، ۱۳۷۵. ص۲۱۴، ۲۸۲.

3. شمس‌الدین ابی عبدالله محمد مقدسی. احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم. بیروت: دارصادر، ۱۹۰۶م. ص۳۰۰.

4. شمس‌الدین ابی عبدالله محمد مقدسی. احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم. بیروت: دارصادر، ۱۹۰۶م. ص۳۲۶.

5. یشت‌ها. ج. ۲. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: اساطیر، ۱۳۷۷. ص۳۳۰–۳۳۱.

6. سیدحسن مجتبوی. فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور. نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۹۱. ص۱۱۹–۱۲۰.

7. جهانگیراوشیدری. دانشنامه مزدیسنا. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۱. ص۷۰.

8. تألیف شمس‌الدین ابی عبدالله محمد مقدسی. احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم. بیروت: دارصادر، ۱۹۰۶م. ص۳۱۶–۳۱۷.

9. ابوعبدالله حاکم نیشابوری. تاریخ نیشابور. ترجمهٔ ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، ۱۳۷۵. ص۲۱۴.

10. ابوعبدالله حاکم نیشابوری. تاریخ نیشابور. ترجمهٔ ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، ۱۳۷۵. ص۲۱۴، ۲۸۲.

11. شمس‌الدین ابی عبدالله محمد مقدسی. احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم. بیروت: دارصادر، ۱۹۰۶م. ص۳۵۲.

12. دانشنامه ایران. ج. ۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۶. ص۵۹.

13. یشت‌ها، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. ج. ۲. تهران: اساطیر، ۱۳۷۷. ص۳۳۰–۳۳۱.

14. تاریخ نیشابور، نوشته ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، ۱۳۷۵. ص ۱۶۳، ۱۵۵، ۱۷۴.

15. شهاب‌الدین أبی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی.معجم البلدان. بیروت: دار احیاء الثراث العربی، ۱۹۷۹م. ج۳، ص۱۱۵؛ ج۴، ص۲۳۶.

16. ابوعبدالله حاکم نیشابوری. تاریخ نیشابور. ترجمهٔ محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، ۱۳۷۵. ص۲۱۵.

17. تاریخ نیشابور، نوشته ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه، ۱۳۷۵. ص ۲۸۲.

18. عبدالکریم سمعانی. الانساب. لیدن: بریل، مؤسسه اوقاف گیپ، ۱۹۱۲. رویه 265b و 266a.

رئونت نیشابور در زامیادیشت

اَوِستا و یشت‌ها:«اَوستا»، کتاب مقدس زرتشتیان، دربرگیرنده پنج بخش است؛ «یسنا»، «گاتها»، «ویسپرد»، «وندیداد»، «یشت»، «خرده‌اَوستا». کلمه «یشت» در اوستا به گونه «یشتی» آمده است و به معنی ستایش و نیایش و پرستش و فدیه می‌باشد. «یشتن» در زبان پهلوی به معنی ستودن، عبادت کردن و فدیه آوردن است. به سخن دیگر؛ «یشت»، یه معنی ستایش پروردگار و نیایش امشاسپندان و ایزدان است. «اوستا» را 21 یشت است و هر یشت را چند بخش؛ هر بخش را «کرده» (برآمده از کلمه اوستایی «کَرِتَ») می‌گویند. نام یشت‌های بیست و یک گانه چنین است: اهور مزد (هرمزدیشت)، امش سپنت (هفتن‌یشت کوچک و بزرگ)، اش وهیشت (اردیبهشت‌یشت)، هاور وتات (خردادیشت)، اردو یسو ر اناهیت (آبان‌یشت)، هورخشئت (خورشیدیشت)، ماونگه (ماه‌یشت)، تیشتریه (تیریشت)، درواسپا (درواسپ‌یشت یا گوش‌یشت)، میثر (مهریشت)، سرئوش (سروش‌‌‌یشت هادُخت و سرشب)، رشنو (رشن‌یشت)، فر وشی (فروردین‌یشت)، ورثرغن(بهرام‌یشت)، ویو (رام‌‌یشت)، چیستا (دین‌یشت)، اشی و نگوهی (اردیشت)، ائیر ینم خوارنو (اشتادیشت)، کو ئنم خوارنو (زامیادیشت)، هئو (هوم‌یشت)، وننت (ونندیشت). درونمایه یشت‌ها گوناگون است؛ ادعیه و نمازها، حوادث طبیعی، اخلاق و حکمت، روایت شکوه فرمانروایان ایران، رقابت ایرانیان و تورانیان، و ... را می‌توان از مایه‌ها و داستان‌ها و حکایت‌های یشت‌ها برشمرد.(1)

 در میان یشت‌ها در «زامیاد یشت» از «ریوند» (Reyvand) به گونه «رئونت» یاد شده و این نام، بر کوهی است.(2) پیش از پرداختن به «رئونت»، شایسته است درونمایه زامیادیشت را در نگاهی کوتاه، بازگوییم؛ این یشت، در نسخه‌های خطی، «کیان‌یشت» نامیده شده زیرا در پرده‌هایی، سخن از فرّ کیانی یا کَوَئنم خوارنو است و فهرستی تمام، از پادشاهان کیانی آمده است و از سخن دیگر می‌توان این یشت گرانبها را داستان ملی و کهن‌ترین چکامه رزمی ایران نامید.(3) اما «زامیاد» یعنی «زم‌ یزد» یا فرشته زمین است که در اوستا به گونه «زَم»، در پهلَوی به گونه «زمیک» و در فارسی «زمی» گفته می‌شود. در مزدیسنا، زمین نیز مانند آسمان مقدس است و خاک مانند سه عنصر دیگر (آب و آتش و هوا) بخاطر سومندی‌هایی که برای آدمی دارند در «مزدیسنا» ستوده شده‌اند و از همین روی ایرانیان، از دوران کهن، آباد کردن خاک، کشاورزی و برزیگری را از کردار نیک ‌شمرده و آن را به کارهای دیگر برتری می‌دهند. در زامیاد‌یشت از 53 کوه یاد شد است. کوه، مانند زمین، نزد ایرانیان، جنبه تقدس داشته، چنانکه زردشت پیامبر، دوران گوشه‌گیری را در سبلان می‌گذراند؛ آتشکده‌ها بر بلندای کوه شعله می‌کشند؛ آیین قربانی برای خداوند، بر بالای کوه به انجام می‌رسد و از این دست.(4)

رئونت، ریوند و ابرشهر: نام «رئونت» در بند هفتم زامیادیشت و در میان کوه‌هایی آمده است که عبارتند از: «یهمیه جتر، اذوتوه، سپنتودات، کدرواسپ، کئوایریس و قله برو سّرین، برن، کوه فرا پیّه، اودریه، کوه رئونت و کوه‌های (دیگر) که پیش از این مردمان به آنها نام دادند ...» در دنباله (در بند هشتم و نهم) آمده است: «پس این‌چنین ای سپنتمان زرتشت، دو هزار و دویست و چهل و چهار کوه. به هر اندازه که این کوه‌ها امتداد یافته به همان اندازه، او (آفریدگار) آنها را بهره پیشوایان و رزمیان و برزیگران گله‌پرور بخش نمود.»(5) استاد ابراهیم پورداود در یادداشت‌هایش بر این بخش «زامیادیشت» نوشته است: «رَئونت؛ Raēvant؛ این کلمه، صفت است به معنی باشکوه و بسا در اوستا صفت مردان یا ایزدان آمده غالباً با صفت فرهمند یا خرهمند یکجا استعمال شده چنانکه در ماه‌یشت (فقره 5) و تشتریشت (در تمام فقرات) و زامیادیشت (فقره 67) و غیره در پهلوی، «رایومند» گویند. کوه معروف رَئوَنت که جغرافیون، ریوند ضبط کرده‌اند در خراسان است و در بندهش (فصل 12 فقره 18) آمده: «کوه ریوند در خراسان است. در بالای آن، آذر برزین مهر، برقرار شده است. اسم ریوند، به معنی رایومند (شکوهمنده) می‌باشد» باز در فقره 34 همین فصل از بندهش مندرج است: «کوه گناود در نه فرسنگی طرف غربی پش ویشتاسبان واقع است در آنجائی که محل آذر برزین مهر است» در فصل 17 بندهش فقره 18 آمده: «آذر برزین مهر، تا زمان گشتاسب در گردش بوده، پناه جهان می‌بود تا اینکه زرتشت انوشه‌روان دین آورد و گشتاسب، دین پذیرفت.

آنگاه گشتاسب، آذر برزین مهر را در کوه ریوند که آن را نیز پشت ویشتاسبان خوانند فرونهاد.» بنابراین، پشت ویشتاسبان که به معنی پشت و پناه گشتاسب است، اسم دیگری است از برای کوه ریوند. ریوند یکی از شهرهای معروف نیشاپور یا ابرشهر بوده، ابن رُسته می‌نویسد: ابرشهر، دارای 13 رستاق (معرب از روستاک پهلوی) و چهار طسّوج (معرب از تسوک پهلوی، در فارسی: تسو) یعنی محل است. ریوند یکی از آن چهار طسوج است. این شهر بخصوصه بواسطه آذر برزین مهر که یکی از آتشکده‌های معروف ایران قدیم بوده شهرت داشت مانند آذر گشسب شیز (در آذربایجان) و آذر فرن‌بغ کاریان (در فارس)، بسیار متبرک و زیارتگاه بود. آذر برزین مهر، آتش طبقه برزیگران و کشاورزان، شمرده می‌شد. در توضیحات فقره 8 همین یشت ]زامیاد یشت[، از طبقات سه‌گانه ایران قدیم، صحبت خواهیم داشت. در فقره 9 دو سیروزه ]سیروزه کوچک و سیروزه بزرگ، در خرده اوستا[  و در فقره 6 آتش نیایش نیز از کوه ریوند یاد شده لابد ذکر اسم ریوند در این دو فقره به این مناسبت است که آتشکده آذر برزین مهر در آنجا بود زیرا که در نهمین فقره سیروزه به مناسبت نهمین روز ماه (آذر روز) به آذر، درود فرستاده شده چنانکه ذکر کوه اسنوند که به قول بندهش، محل آذر گشسب است در فقره 9 سیروزه و فقره آتش نیایش به همین جهت است.»(6)

ریوند، نماد سامان کشاورزی نیشاپور: با فراگرد آوردن، آنچه پیش از این گفته شد؛ اینکه ریوند و کوه رئونت در ابرشهر یا نیشابور است و آذر برزین مهر –آتشکده کشاورزان و برزیگران- بر آن، جای داشته و همچنین این گفته زامیاد یشت که آفریدگار کوه‌ها را بهره پیشوایان و رزمیان و برزیگران گله‌پرور، بخش نمود؛ رئونت را کوهی ارجمند، و ریوند را بومی مینوی می‌یابیم که آفریدگار، آن را بهره برزیگران، بخش نمود. از همین روی، نام این نوشتار را «رئونت زامیاد یشت؛ بهره‌بخش برزیگران ابرشهر نیشاپور» نهادیم. باری، «رئونت» و «ریوند»، پاره‌ای از بوم ابرشهر کهن و بخشی از میراث تاریخی و فرهنگی نیشابور نامدار است. سامان کشاورزی و آبادانی اقلیم نیشابور، از دوران کهن تا کنون، رهاورد نگاه و مهر ویژه ایزدی بر این بر و بوم است و «ریوند»، نماد و نشانی از بخشش و مهر بی‌کران پروردگار است. به امید و یاری یزدان بزرگ و نیک‌آفرین، بازشناسی «رئونت» و «ریوند» اپرشهر نیشاپور را بر پایه نسک‌های کهن و نوشتارهای اوستاشناسان، ایرن‌شناسان، تاریخ‌نگاران و پژوهشگران، در نوبت‌ها و نبشته‌های دیگر، از سر خواهیم گرفت و این، آغاز راه است. نیک، زی و نیک، پاینده باش.

پانوشت‌ها:

1. «یشت‌ها»، ج 1، ص 1- 3/1 و 8-9

2. همان، ج 2، ص 330

3. همان، ج 2، ص 207 و 316؛ ج 1، ص 8-9

4. همان، ج 2، ص 307-309

5. همان، ج2، ص 329-331

6. همان، ج 2، ص 330-331

منبع:

«یشت‌ها»، تفسیر و تالیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، 1377.

کوه ریوند، بام خراسان

ابن فقیه، جغرافیدان قرن سوم هجری، می‌گوید: «و أمّا نار زردشت فهی بناحیة نیسابور و لم تحوّل، و هی أحد الأصول من نیرانهم» آتش زردهشت (زرتشت)، آن در سرزمین نیشابور است و آن را به جای دیگر نبرده‌اند و آن، یکی از آتش‌های بنیادی‌شان است.(البدان، ص505) ابراهیم پورداوود، ایران‌شناس و اَوِستاشناس فقید معاصر (1264-1347ش)، در گزارش نخستش بر «گات‌ها» (کهن‌ترین بخش اَوِستا)، نوشته است: «در سنّت است که در آغاز آفرینش، آتش نیز هستی یافت و سه بخش گردیده از جنبش باد گرد جهان تا آنکه هر یک بجائی آرام گرفت ... آتش سوم، آذر برزین مهر نام دارد و آن، آتش برزیگران است که در خراسان به محل ریوند نیشابور فرود آمد.»(گات‌ها، ص24)
در «بندهش هندی» آمده است: «کوه ریوند به خراسان است، که آتش برزین بر آن نشست، او را (نام) ریوند از آن است که باشکوه است.»(بندهش هندی، ص 88) رقیه بهزادی، در یادداشت‌هایش بر بندهش هندی، درباره «آتش برزین» نوشته است: «آذربرزین‌مهر: نام آتشی است که از آن برزیگران و کشاورزان بود و در سرزمین خراسان؛ در ابرشهر (نیشابور) بالای کوه ریوند جای داشت، برزین‌مهر به معنای مهر بلندپایه است.»(بندهش هندی، ص240) استاد مهرداد بهار نیز در یادداشت‌هایش بر «بندهش»، نوشته است: «کوه ریوند در خراسان، در حدود نیشابور است.»(بندهش، ص185)


پورداوود، در یادداشت‌هایش بر «زامیاد یشت» درباره «رئونت» و «ریوند» می‌گوید: «رَئونت؛ این کلمه، صفت است به معنی باشکوه و بسا در اوستا صفت مردان یا ایزدان آمده غالباً با صفت فرهمند یا خرهمند یکجا استعمال شده چنانکه در ماه‌یشت فقره 5 و تشتریشت در تمام فقرات و زامیادیشت فقره 67 و غیره در پهلوی، رایومند گویند. کوه معروف رَئوَنت که جغرافیون، ریوند ضبط کرده‌اند در خراسان است و در بندهش فصل 12 فقره 18 آمده: «کوه ریوند در خراسان است. در بالای آن، آذر برزین مهر، برقرار شده است. اسم ریوند، به معنی رایومند (شکوهمنده) می‌باشد» باز در فقره 34 همین فصل از بندهش مندرج است: «کوه گناود در نه فرسنگی طرف غربی پش ویشتاسبان واقع است در آنجائی که محل آذر برزین مهر است» در فصل 17 بندهش فقره 18 آمده: «آذر برزین مهر، تا زمان گشتاسب در گردش بوده، پناه جهان می‌بود تا اینکه زرتشت انوشه‌روان دین آورد و گشتاسب، دین پذیرفت آنگاه گشتاسب، آذر برزین مهر را در کوه ریوند که آن را نیز پشت ویشتاسبان خوانند فرونهاد.» بنابراین، پشت ویشتاسبان که به معنی پشت و پناه گشتاسب است، اسم دیگری است از برای کوه ریوند. ریوند یکی از شهرهای معروف نیشاپور یا ابرشهر بوده.»(یشت‌ها، ج2، ص330)
ابراهیم پورداود، در نوشتار «آتش» که پی‌افزودی است بر «یسنا» (یکی از بخش‌های اوستا)، می‌نویسد: «آذر برزین ‌مهر که از آن برزیگران و کشاورزان بود در سرزمین خراسان در ابرشهر (نیشاپور) بر زبر کوه ریوند، جای داشت.» مهرداد بهار نیز نوشته است: «در اعصار جدیدتر، کوه ریوند، در خراسان قرار داشته و آذر برزین‌مهر بر آن بوده است، نزدیک نیشابور. این زمان نیز کوه‌های شمالی نیشابور، ریوند خوانده می‌شود.»(بندهش، ص172)
در جغرافیای امروز، رشته کوه بینالود که بر شمال دشت نیشابور واقع شده، افراشته‌ترین و پیوسته‌ترین کوهستان خراسان و «بام» خراسان نامیده می‌شود، این کوهستان، به شایستگی، تجسم‌بخش معنای ریوند (دارنده شکوه و جلال) است. این رشته‌کوه، به طول 125 کیلومتر، با جهت شمال غربی به جنوب شرقی، در حوزه شمالی دشت نیشابور قرار گرفته و حائل طبیعی بین شهرستان‌های نیشابور و مشهد است. در دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی درباره «بینالود» آمده است: کهن‌ترین متنی که از این کوه، نام برده‌؛ «یشتها»ست و در «زامیادیشت»، از این کوه به نام «رئونت» و در «بندهش» به نام «ریوند» یاد شده است. ریوند، در زبان اوستایی؛ شکوهمند، تابان، دارد و بخشنده دارایی معنی می‌دهد.(دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ج13، ص460-461) منشی‌زاده نیز بینالود، را کوه ریوند یا پشته گشتاسبان (ویشتاسبان) دانسته که در بندهش از آن یاد شده است.(Topograpisch…, p.209-213)

>>> منابع:
- «البلدان»، تالیف ابی عبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی، تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم‌الکتب، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
- «بندهش هندی؛ متنی به زبان پارسی میانه»، تصحیح و ترجمه رقیه بهزادی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1388.
- «بُندهش»، فرنبغ دادگی، گزارنده مهرداد بهار، تهران: توس، 1390.
- «دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، زیر نظر کاظمی موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، 1383.
- «گاتها: کهن‌ترین بخش اوستا»، دو گزارش از ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، 1389.
- «یشت‌ها»، تفسیر و تالیف ابراهیم پورداوُد، تهران: اساطیر، 1377، ج2، ص 330.
Monchi-Zadeh, D, 1975, Topograpisch-historische Studien zum Iranischen Nationalepos, Wiesbaden: Franz Steiner, p.209-213

رئونت چیست؟

رَئِوَنْت [Raēvant][۱][۲][۳] نام باستانی نیشابور در کتاب اوستا[۴][۵][۶]؛ نام کوه، منطقه و شهری در نیشابور[۷]؛ کوهی در نیشابور که جای آتشکده آذربرزین مهر در آن، بوده است.[۸] رئونت، نام بوم نیشابور، پیش از نام ابرشهر بوده که در متون مزدیسنایی دیده می‌شود. این نام، در زبان پهلوی به رِیْوَنْد، دگرگون گردیده است.[۹] رِیْوَنْد، به عنوان یکی از نواحی نیشابور، تا امروز پایدار است[۱۰] و نام ریوند، در گویش نیشابوری، به همان صورت پَهلَوی خود، یعنی رِیْوَنْد (یا به صورت مخفف شده: رِوَنْد) حفظ شده و کاربرد دارد.[۱۱]


نام‌شناخت

واژه رئونت، صفت است[۱۲] و به معنای دارنده جلال و شکوه و فروغ،[۱۳] و در اوستا، به عنوان صفت برای مردمان، ایزدان و اهورامزدا کاربرد بسیاری یافته است[۱۴] و بیشتر با صفت فرهمند یا خرهمند به صورت یکجا به کار رفته است[۱۵] رئونت، در متون گوناگون، به گونه‌های دیگری همچون رایومند، ریوند، ریون و رئوَئوته نیز آمده است.[۱۶] بخش نخست واژه رئونت؛ «رَئِ‍» و بخش پایانی آن؛ «وَنتَ» است. «رئ‍ِ» ،‍ به معنی درخشندگی؛ و «ونتَ» نیز پسوند مالکیت است و همان است که امروز در زبان فارسی، «وند» ش می‌نامند. «وند» به معنی دارنده، هنوز در دماوند، الوند و راوند دیده می‌شود. این واژه، در گذر زمان و دگرگونی زبان، از اوستائی به پهلوی، به گونه «رای‌اومند» (رایومند[۱۷]) درآمد که «اومند» در آن، همان پسوند «دارایی» است، و در نوشته‌های پهلوی، این واژه، به عنوان صفتی برای خداوند آمده است و در سرآغاز بیشتر نامه‌های پهلوی، به چشم می‌خورد: «پَت نام ای داتار اوهرمزدی رایومندی خَورَه اومند»: به نام دادار اورمزد رایومندِ فرهمند. اما چون این واژه به گونه نام، بر شهری نهاده شد، دگرگونی چندان در آن راه نیافت و هم‌اکنون نیز بخش غربی نیشابور تا مرز سبزوار، رِیوَند (Reyvand) نام دارد.[۱۸]


در اوستا

رئونت و گونه پهلوی آن (ریوند)؛ در اوستا، نام کوهی است.[۱۹] رئونت و ریوند در دو دفتر از کتاب اوستا به چشم می‌خورد: در بخش زامیادیشت از دفتر یشت‌ها، نام این کوه در میان کوه‌هایی که از کوه هرئیتی (= هربرز یا البرز) رستند و در کنار نام کوه‌هایی همچون سپنتودات، کدرواسپ، کئوایریس و ... آمده و گفته شده «به هر اندازه که این کوه‌ها امتداد یافته به همان اندازه او (آفریدگار) آنها را بهره پیشوایان و رزمیان و برزیگران گله‌پرور، بخش نمود.»[۲۰][۲۱] در «آتش بهرام نیایش» از دفتر خرده‌اوستا، به خشنودی کوه ریوند و چند آذر و ایزد مقدس آیین مزدیسنایی، ستایش و نیایش و آفرین گفته شده است: «ای آذر اهوره‌مزدا! کوه ریوند مزدا آفریده، فرّ کیانی مزداآفریده، آذر اهوره‌مزدا، ای آذر اَشَوَنِ ارتشتاران! ای ایزد فَرِّه‌مند! ای ایزد درمان‌بخش! آذر اهوره‌مزدا با همه آتشها! ای ایزد نریوسنگ، آذر نافه شهریاری! شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!»[۲۲][۲۳] همچنین؛ کوه ریوند، در کنار آذران، ایزدان و جای‌های مقدس آیین مزدیسنا، در پاره نهم (آذر) دو بخش «سیروزه کوچک» و «سیروزه بزرگ» از دفتر خرده‌اوستا، همچون «آتش بهرام نیایش» از این دفتر، ستوده شده است.[۲۴][۲۵] کوه ریوند، پایگاه آذر برزین مهر، یکی از سه آتشکده نامبردار ایران‌زمین بوده، ابراهیم پورداود دربارهٔ برزین‌مهر نوشته است: «این آتشکده کشاورزان در خراسان و پایگاه آن، بر بالای کوه ریوند در ابرشهر یا نیشابور بوده، با اینهمه پیدا کردن ویرانه آن، امروز در آن سرزمین، آسان نیست.»[۲۶]


در متون پهلوی

بر پایه متون پهلوی همچون بندهش، روایت پهلوی و گزیده‌های زادسپرم؛ ریوند یکی از ۲۲۴۴ کوهی است که از البرزکوه، رست. نام این کوه، در کنار نام کوه‌های پدشخوار و داراسپند، ذکر شده است. در اعصار جدیدتر، کوه ریوند، در خراسان قرار داشته. گشتاسب‌شاه، آذربرزین مهر برآن نهاد، نزدیک نیشابور و به همین جهت آن را پشته گشتاسپان نیز می‌خوانند. او را ریوندی این است که رایومند است. در این زمان نیز کوه‌های شمالی نیشابور، ریوند خوانده می‌شود. ظاهراً بر فراز این کوه، دریاچه‌ای نیز وجود داشت که به همین نام معروف بود.[۲۷]


شهر رئونت

رئونت یا ریوند، نامی است که بر شهر یا منطقه‌ای که در پای کوه رئونت (ریوند) قرار داشته بوده است. ابراهیم پورداود دربارهٔ این شهر نوشته است: «ریوند، یکی از شهرهای معروف نیشاپور یا ابرشهر بوده؛ ابن رسته می‌نویسد: ابرشهر دارای ۱۳ رستاق (معرب از روستاک پهلوی) و چهار طسوج (رجوع به تسوک پهلوی، در فارسی: تسو) یعنی محل است. ریوند یکی از آن چهار طسوج است.» این شهر، بخصوص به واسطه آذربرزین مهر که یکی از آتشکده‌های ایران قدیم بوده، شهرت داشت.[۲۸]


دگرگونی رئونت و بجایگزینی آن

نیشابور، در پی تحولات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی؛ دگرگونی‌های فراوانی، بر خود دیده و نام آن نیز از این رویدادها دگرگون گردیده است. نیشابور (نیوشاپوهر) نامی است که از دوره ساسانی بر این دیار نهاده شد، و نام ابرشهر (اپرنک‌شهر)، متأثر از زیست اپرن‌ها یا اپرنی‌ها در این منطقه در دوره اشکانی (پارتیان) است و رئونت یا ریوند، که از بازکاوی جغرافیای تاریخی این دیار در متون مزدیسنایی به دست می‌آید، نام این بوم، در کهن‌ترین دوران است.[۲۹][۳۰][۳۱] فریدون جنیدی از دگرگونی نام رئونت و ریوند به ابرشهر، چنین خبر می‌دهد: «شهر رئونت جایگاه پارتیان بود، و پارتیان فرمانروایی نیکشان که استوار فرمانروایی همه تیره‌ها و دودمان‌ها بوده بر دست اردشیر پارسی از میان رفت، از چیرگی وی خشنود نبودند؛ و نیز با آنکه نام پسر اردشیر (شاپور: اشاره به نام کنونی نیشابور که دگرگونه شده «نیوشاپوهر» است)، بر شهرستان بماند همرأی نبودند، و بدین روی، برای این شهر، صنعتی اندیشیدند که ابرشهر بوده باشد به معنی شهر برین، شهر بالاتر، و از آنجا که در نوشته‌های پهلوی این نام به گونهٔ اَپَرشهر آمده است، می‌توان در این داوری بی‌گمان بود که این صفت در همان زمان ساسانیان بدان داده شده باشد، به گونه‌ای همان نام پیشین (رئونت) را که دارندهٔ شکوه بوده باشد، زنده نگاه دارند!»[۳۲] سِبِئوس، مورخ ارمنی سده ۷ میلادی، ابرشهر را در خراسان و نزدیک نیشابور، نوشته است که نشان می‌دهد ابرشهر و نیشابور، در این زمان، در محل جدا از یکدیگر بوده‌اند و احتمال می‌رود بعدها، و شاید در دوره ساسانی، این دو منطقه مجاور به صورت واحدی درآمده باشند و شهر نیشابور، چنان‌که حمزه اصفهانی نوشته است، مرکز ابرشهر شده باشد.[۳۳]


دوران اسلامی و معاصر

رئونت اوستایی که در زبان پارسی میانه، رِیوَند خوانده شد،[۳۴] در دوران اسلامی و معاصر نیز در جغرافیای نیشابور، به عنوان یکی از نواحی نیشابور، پایدار مانده است. این ناحیه در منابع مختلف، در طی دوران زمانی یادشده با عنوان‌های ربع ریوند، بلوک ریوند و دهستان ریوند قابل بازیابی است[۳۵] ابوعبدالله الحاکم (قرن ۵ هـ. ق) ناحیه یوند را چنین معرفی می‌نماید: «اما ربعِ ریوند، از حدِّ مسجد جامع (نیشابور) بود تا مزرعه احمدآباد، اول حدود بیهق، طول او سیزده فرسخ. عرض او از حدود ولایت طوس تا حدود بشت. پانزده فرسخ. مشتمل بر زیاده از پانصد دیه که بعضی را یک قنات بود یا دو یا سه یا چهار یا پنج؛ و ریوند که ربع، به آن منسوب است، قریه کبیره معموره بُوَد.»[۳۶] در «صورة‌الارض» ابن حوقل، از ریوند در شمار شهرهای بیست‌گانه نیشابور قرن چهارم هجری، نام برده شده و به موقعیت این شهر (قریه کبیره) در نزدیک نیشابور و میان ولایات توس و جوین و همراستای راونج اشاره شده است.[۳۷] تاریخ حافظ ابرو، ریوند به عنوان یکی از بلوکات نیشابور در میان پانزده بلوک، نام برده شده و آمده است که «هژده مزرعه و کلاته که حالاً مزروع می‌شود، درین تاریخ، تعلق بدین بلوک دارد.»[۳۸] ریوند، در دوران معاصر، دهستانی در بخش مرکزی شهرستان نیشابور است.[۳۹][۴۰]


پانوشت‌ها

  1. فرنبغ دادگی. بندهش. ترجمهٔ گزارنده مهرداد بهار. تهران: انتشارات توس، 1390. ص172.
  2. خسرو قلی‌زاده. فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهٔ متون پهلوی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1392. ص231.
  3. یشت‌ها. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1377. ج2، ص330.
  4. پایتخت‌های ایران. ترجمهٔ به کوشش محمدیوسف کیانی. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1374. ص327.
  5. علی طاهری. درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور. نیشابور: انتشارات ابرشهر، 1384. ص49.
  6. فریدون جنیدی. زندگی و مهاجرت نژاد آریا. تهران: نشر بلخ، 1358. ص97.
  7. سیدحسن مجتبوی. فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور. نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، 1392. ص119.
  8. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی. ترجمهٔ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید، 1375. ج2، ص990.
  9. پایتخت‌های ایران. ترجمهٔ به کوشش محمدیوسف کیانی. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1374. ص327-328.
  10. سیدحسن مجتبوی. فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور. نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، 1392. ص119.
  11. کارنامک ریوند نیشابور. «شهر ریوند کجاست؟». Karnamak-e Reyvand-e Neyshabur، 21،04،1394. ص2.
  12. یشت‌ها. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1377. ج2، ص330.
  13. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی. ترجمهٔ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید، 1375. ج2، ص990.
  14. جهانگیر اوشیدری. دانشنامه مزدیسنا. تهران: نشر مرکز، 1386. ص293.
  15. یشت‌ها. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1377. ج2، ص330.
  16. سیدحسن مجتبوی. فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور. نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، 1392. ص119.
  17. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی. ترجمهٔ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید، 1375. ج2، ص990.
  18. پایتخت‌های ایران. ترجمهٔ به کوشش محمدیوسف کیانی. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1374. ص327.
  19. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی. ترجمهٔ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید، 1375. ج2، ص990.
  20. یشت‌ها. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1377. ج2، ص323-331.
  21. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی. ترجمهٔ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید، 1375. ج1، ص485-487.
  22. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی. ترجمهٔ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید، 1375. ج2، ص606.
  23. خرده‌اوستا؛ بخشی از کتاب اوستا. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1386. ص131-132.
  24. خرده‌اوستا؛ بخشی از کتاب اوستا. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1386. ص193، 199.
  25. اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی. ترجمهٔ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید، 1375. ج2، ص630، 634.
  26. یسنا؛ بخشی از کتاب اوستا. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1387. ص184-185.
  27. خسرو قلی‌زاده. فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهٔ متون پهلوی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1392. ص231.
  28. یشت‌ها. ترجمهٔ تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود. تهران: انتشارات اساطیر، 1377. ج2، ص330.
  29. علی طاهری. درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور. نیشابور: انتشارات ابرشهر، 1384. ص49-51.
  30. فریدون گرایلی. نیشابور؛ شهر فیروزه. 1375. ص3-10.
  31. بهزاد نعمتی. نام‌شناخت؛ ابرشهر، نیشابور. . خراسان‌پژوهی، ش. شماره 2 (سال اول، پاییز و زمستان 1377): ص191-196.
  32. پایتخت‌های ایران. ترجمهٔ به کوشش محمدیوسف کیانی. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1374. ص327-328.
  33. دانشنامه ایران. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1384. ج1، ص111.
  34. فرنبغ دادگی. بندهش. ترجمهٔ گزارنده مهرداد بهار. تهران: انتشارات توس، 1390. ص172.
  35. سیدحسن مجتبوی. فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور. نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، 1392. ص119-120.
  36. ابوعبدالله حاکم نیشابوری. تاریخ نیشابور. ترجمهٔ ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: نشر آگاه، 1375. ص214-215.
  37. ابی‌القاسم ابن حوقل النصیبی. صورة الارض. بیروت: دار صادر، 1938م. ج2، ص433 و 427-28.
  38. شهاب‌الدین عبدالله خوافی. جغرافیای حافظ ابرو. ترجمهٔ تصحیح صادق سجادی و سیدعلی آل داوود. تهران: انتشارات بنیان، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375. ص36.
  39. علی طاهری. درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور. نیشابور: انتشارات ابرشهر، 1384. ص49.
  40. فریدون گرایلی. نیشابور؛ شهر فیروزه. 1375. ص695-696.

فهرست منابع

  • «اوستا؛ کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی»، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران: مروارید، ۱۳۷۵.
  • «پایتخت‌های ایران»، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۴.
  • «بندهش»، فرنبغ دادگی، گزارنده مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۹۰.
  • «پایتخت‌های ایران»، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۴.
  • «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، ۱۳۷۵.
  • «خرده اوستا؛ بخشی از کتاب اوستا»، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، ۱۳۸۶.
  • «جغرافیای حافظ ابرو»، شهاب‌الدین عبدالله خوافی، تصحیح صادق سجادی و سیدعلی آل داوود، انتشارات بنیان، دفتر نشر میراث مکتوب، ۱۳۷۵.
  • «دانشنامه ایران»، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران: ۱۳۸۴.
  • «دانشنامه مزدیسنا»، جهانگیر اوشیدری، نشر مرکز، تهران: ۱۳۸۶.
  • «درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور»، علی طاهری، نیشابور: ابرشهر، ۱۳۸۴.
  • «زندگی و مهاجرت نژاد آریا»، فریدون جنیدی، نشر بلخ، تهران: ۱۳۵۸.
  • «شهر ریوند کجاست»، پژوهش و نگارش کارنامک ریوند نیشابور، انتشار الکترونیکی، ۱۳۹۴/۰۴/۲۱.
  • «صورة الارض»، تالیف ابی‌القاسم ابن حوقل النصیبی، بیروت: دارصادر، 1317ق/ 1938م.
  • «فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهٔ متون پهلوی»، خسور قلی‌زاده، تهران، شرکت مطالعات نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۲.
  • «فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور»، سیدحسین مجتبوی، جواد محقق نیشابوری، حسن نظریان، نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۹۲.
  • «نام‌شناخت؛ ابرشهر، نیشابور»، بهزاد نعمتی، خراسان‌پژوهی، سال اول، پاییز و زمستان ۱۳۷۷، ش ۲.
  • «نیشابور، شهر فیروزه»، فریدون گرایلی، چاپ چهارم، ۱۳۷۵.
  • «یسنا؛ بخشی از کتاب اوستا»، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، ۱۳۸۷.
  • «یشت‌ها»، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷.