رَئِوَنْت [Raēvant][۱][۲][۳] نام باستانی نیشابور در کتاب اوستا[۴][۵][۶]؛ نام کوه، منطقه و شهری در نیشابور[۷]؛ کوهی در نیشابور که جای آتشکده آذربرزین مهر در آن، بوده است.[۸] رئونت، نام بوم نیشابور، پیش از نام ابرشهر بوده که در متون مزدیسنایی دیده میشود. این نام، در زبان پهلوی به رِیْوَنْد، دگرگون گردیده است.[۹] رِیْوَنْد، به عنوان یکی از نواحی نیشابور، تا امروز پایدار است[۱۰] و نام ریوند، در گویش نیشابوری، به همان صورت پَهلَوی خود، یعنی رِیْوَنْد (یا به صورت مخفف شده: رِوَنْد) حفظ شده و کاربرد دارد.[۱۱]
واژه رئونت، صفت است[۱۲] و به معنای دارنده جلال و شکوه و فروغ،[۱۳] و در اوستا، به عنوان صفت برای مردمان، ایزدان و اهورامزدا کاربرد بسیاری یافته است[۱۴] و بیشتر با صفت فرهمند یا خرهمند به صورت یکجا به کار رفته است[۱۵] رئونت، در متون گوناگون، به گونههای دیگری همچون رایومند، ریوند، ریون و رئوَئوته نیز آمده است.[۱۶] بخش نخست واژه رئونت؛ «رَئِ» و بخش پایانی آن؛ «وَنتَ» است. «رئِ» ، به معنی درخشندگی؛ و «ونتَ» نیز پسوند مالکیت است و همان است که امروز در زبان فارسی، «وند» ش مینامند. «وند» به معنی دارنده، هنوز در دماوند، الوند و راوند دیده میشود. این واژه، در گذر زمان و دگرگونی زبان، از اوستائی به پهلوی، به گونه «رایاومند» (رایومند[۱۷]) درآمد که «اومند» در آن، همان پسوند «دارایی» است، و در نوشتههای پهلوی، این واژه، به عنوان صفتی برای خداوند آمده است و در سرآغاز بیشتر نامههای پهلوی، به چشم میخورد: «پَت نام ای داتار اوهرمزدی رایومندی خَورَه اومند»: به نام دادار اورمزد رایومندِ فرهمند. اما چون این واژه به گونه نام، بر شهری نهاده شد، دگرگونی چندان در آن راه نیافت و هماکنون نیز بخش غربی نیشابور تا مرز سبزوار، رِیوَند (Reyvand) نام دارد.[۱۸]
رئونت و گونه پهلوی آن (ریوند)؛ در اوستا، نام کوهی است.[۱۹] رئونت و ریوند در دو دفتر از کتاب اوستا به چشم میخورد: در بخش زامیادیشت از دفتر یشتها، نام این کوه در میان کوههایی که از کوه هرئیتی (= هربرز یا البرز) رستند و در کنار نام کوههایی همچون سپنتودات، کدرواسپ، کئوایریس و ... آمده و گفته شده «به هر اندازه که این کوهها امتداد یافته به همان اندازه او (آفریدگار) آنها را بهره پیشوایان و رزمیان و برزیگران گلهپرور، بخش نمود.»[۲۰][۲۱] در «آتش بهرام نیایش» از دفتر خردهاوستا، به خشنودی کوه ریوند و چند آذر و ایزد مقدس آیین مزدیسنایی، ستایش و نیایش و آفرین گفته شده است: «ای آذر اهورهمزدا! کوه ریوند مزدا آفریده، فرّ کیانی مزداآفریده، آذر اهورهمزدا، ای آذر اَشَوَنِ ارتشتاران! ای ایزد فَرِّهمند! ای ایزد درمانبخش! آذر اهورهمزدا با همه آتشها! ای ایزد نریوسنگ، آذر نافه شهریاری! شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!»[۲۲][۲۳] همچنین؛ کوه ریوند، در کنار آذران، ایزدان و جایهای مقدس آیین مزدیسنا، در پاره نهم (آذر) دو بخش «سیروزه کوچک» و «سیروزه بزرگ» از دفتر خردهاوستا، همچون «آتش بهرام نیایش» از این دفتر، ستوده شده است.[۲۴][۲۵] کوه ریوند، پایگاه آذر برزین مهر، یکی از سه آتشکده نامبردار ایرانزمین بوده، ابراهیم پورداود دربارهٔ برزینمهر نوشته است: «این آتشکده کشاورزان در خراسان و پایگاه آن، بر بالای کوه ریوند در ابرشهر یا نیشابور بوده، با اینهمه پیدا کردن ویرانه آن، امروز در آن سرزمین، آسان نیست.»[۲۶]
بر پایه متون پهلوی همچون بندهش، روایت پهلوی و گزیدههای زادسپرم؛ ریوند یکی از ۲۲۴۴ کوهی است که از البرزکوه، رست. نام این کوه، در کنار نام کوههای پدشخوار و داراسپند، ذکر شده است. در اعصار جدیدتر، کوه ریوند، در خراسان قرار داشته. گشتاسبشاه، آذربرزین مهر برآن نهاد، نزدیک نیشابور و به همین جهت آن را پشته گشتاسپان نیز میخوانند. او را ریوندی این است که رایومند است. در این زمان نیز کوههای شمالی نیشابور، ریوند خوانده میشود. ظاهراً بر فراز این کوه، دریاچهای نیز وجود داشت که به همین نام معروف بود.[۲۷]
رئونت یا ریوند، نامی است که بر شهر یا منطقهای که در پای کوه رئونت (ریوند) قرار داشته بوده است. ابراهیم پورداود دربارهٔ این شهر نوشته است: «ریوند، یکی از شهرهای معروف نیشاپور یا ابرشهر بوده؛ ابن رسته مینویسد: ابرشهر دارای ۱۳ رستاق (معرب از روستاک پهلوی) و چهار طسوج (رجوع به تسوک پهلوی، در فارسی: تسو) یعنی محل است. ریوند یکی از آن چهار طسوج است.» این شهر، بخصوص به واسطه آذربرزین مهر که یکی از آتشکدههای ایران قدیم بوده، شهرت داشت.[۲۸]
نیشابور، در پی تحولات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی؛ دگرگونیهای فراوانی، بر خود دیده و نام آن نیز از این رویدادها دگرگون گردیده است. نیشابور (نیوشاپوهر) نامی است که از دوره ساسانی بر این دیار نهاده شد، و نام ابرشهر (اپرنکشهر)، متأثر از زیست اپرنها یا اپرنیها در این منطقه در دوره اشکانی (پارتیان) است و رئونت یا ریوند، که از بازکاوی جغرافیای تاریخی این دیار در متون مزدیسنایی به دست میآید، نام این بوم، در کهنترین دوران است.[۲۹][۳۰][۳۱] فریدون جنیدی از دگرگونی نام رئونت و ریوند به ابرشهر، چنین خبر میدهد: «شهر رئونت جایگاه پارتیان بود، و پارتیان فرمانروایی نیکشان که استوار فرمانروایی همه تیرهها و دودمانها بوده بر دست اردشیر پارسی از میان رفت، از چیرگی وی خشنود نبودند؛ و نیز با آنکه نام پسر اردشیر (شاپور: اشاره به نام کنونی نیشابور که دگرگونه شده «نیوشاپوهر» است)، بر شهرستان بماند همرأی نبودند، و بدین روی، برای این شهر، صنعتی اندیشیدند که ابرشهر بوده باشد به معنی شهر برین، شهر بالاتر، و از آنجا که در نوشتههای پهلوی این نام به گونهٔ اَپَرشهر آمده است، میتوان در این داوری بیگمان بود که این صفت در همان زمان ساسانیان بدان داده شده باشد، به گونهای همان نام پیشین (رئونت) را که دارندهٔ شکوه بوده باشد، زنده نگاه دارند!»[۳۲] سِبِئوس، مورخ ارمنی سده ۷ میلادی، ابرشهر را در خراسان و نزدیک نیشابور، نوشته است که نشان میدهد ابرشهر و نیشابور، در این زمان، در محل جدا از یکدیگر بودهاند و احتمال میرود بعدها، و شاید در دوره ساسانی، این دو منطقه مجاور به صورت واحدی درآمده باشند و شهر نیشابور، چنانکه حمزه اصفهانی نوشته است، مرکز ابرشهر شده باشد.[۳۳]
رئونت اوستایی که در زبان پارسی میانه، رِیوَند خوانده شد،[۳۴] در دوران اسلامی و معاصر نیز در جغرافیای نیشابور، به عنوان یکی از نواحی نیشابور، پایدار مانده است. این ناحیه در منابع مختلف، در طی دوران زمانی یادشده با عنوانهای ربع ریوند، بلوک ریوند و دهستان ریوند قابل بازیابی است[۳۵] ابوعبدالله الحاکم (قرن ۵ هـ. ق) ناحیه یوند را چنین معرفی مینماید: «اما ربعِ ریوند، از حدِّ مسجد جامع (نیشابور) بود تا مزرعه احمدآباد، اول حدود بیهق، طول او سیزده فرسخ. عرض او از حدود ولایت طوس تا حدود بشت. پانزده فرسخ. مشتمل بر زیاده از پانصد دیه که بعضی را یک قنات بود یا دو یا سه یا چهار یا پنج؛ و ریوند که ربع، به آن منسوب است، قریه کبیره معموره بُوَد.»[۳۶] در «صورةالارض» ابن حوقل، از ریوند در شمار شهرهای بیستگانه نیشابور قرن چهارم هجری، نام برده شده و به موقعیت این شهر (قریه کبیره) در نزدیک نیشابور و میان ولایات توس و جوین و همراستای راونج اشاره شده است.[۳۷] تاریخ حافظ ابرو، ریوند به عنوان یکی از بلوکات نیشابور در میان پانزده بلوک، نام برده شده و آمده است که «هژده مزرعه و کلاته که حالاً مزروع میشود، درین تاریخ، تعلق بدین بلوک دارد.»[۳۸] ریوند، در دوران معاصر، دهستانی در بخش مرکزی شهرستان نیشابور است.[۳۹][۴۰]
نام نیشابور در «اوستا» به گونه «رئونت» به معنی دارنده شکوه و جلال، آمده است. این نام، در زبان «پهلوی» به گونه «رایاومند» دگرگونی یافته و در «شاهنامه فردوسی» به شکل «ریونیز» درآمده است. گونه تغییر یافته این نام در دورانهای بعد، «ریوند» میباشد. رئونت، جایگاه پارتیان بوده و «ابرشهر» یکی دیگر از نامهای پارتی نیشابور است.
نیشابور؛ نام این شهر در اوستا به گونهی رَئٍوَنت آمده است، به معنی دارنده شکوه و جلال. بخش نخست این نام «رَئـِ» به معنی دارنده هنوز در دماوند، الوند، راوند کاشان دیده میشود. این واژه، در گذر زمان و دگرگونی زبان از اوستائی به پهلوی به گونه «رایاومند» درآمد که «اومند» در آن، همان پسوند «دارایی» است، و در نوشتههای پهلوی، این واژه به عنوان صفتی برای خداوند آمده است و در سرآغاز بیشتر نامههای پهلوی، به چشم میخورد:
«پَت نام ای داتار اوهرمزدی رایومندی خَورَه اومند»: به نام دادادر اورمزد رایومندِ فرهمند.
و با این سخن، میتوان دریافت که آن شهر باستانی تا چه پایه، نزد ایرانیان ارجمند بوده است که با چنین صفت از آن یاد میکنند!
اما چون این واژه به گونه نام، بر شهری نهاده شد، دگرگونی چندان در آن راه نیافت و هماکنون نیز بخش غربی نیشابور تا مرز سبزوار، رِیوَند (Reyvand) نام دارد. و در دوران اسلامی نیز بزرگانی از آن برخاستهاند که در کتابهای اسلامی از آن یاد کرده شده است.
از این نام، در شاهنامه به گونه «ریونیز» یاد شده است، و چنین پیداست که در یکی از نبردهای میان ایرانیان و تورانیان، ویران گشته است، و در هنگام شاپور اردشیر ساسانی، دوباره آنرا ساختهاند و گواهی «نامه شهرستانهای ایران» درباره آن چنین است»:
«شتریستان نیوشاپوهر، شاپوهری ارتخشیران کرت، پت هان گاس، کاش پهلیزک ای تور، اوزت، اوش هم گیواک فرموت کرتن» یعنی؛ شهرستان نیشابور (را) شاپور اردشیران کرد (ساخت) بر آنجا که پهلیزک تو را کشت (یا شکست داد). و به همان جای فرمود کردن (ساختن)ش.
و چنانکه دیده میشود، در این نامه کهن، نام دوره ساسانی آن نیوشاهپور، یعنی شاهپورنیو یا شاپور گُرد، یا شاپور پهلوان آمده است.
اما این روشن است که شهر رئونت جایگاه پارتیان بود، و پارتیان فرمانروایی نیکشان که استوار فرمانروایی همه تیرهها و دودمانها بوده بر دست اردشیر پارسی از میان رفت، از چیرگی وی خشنود نبودند؛ و نیز با آنکه نام پسر اردشیر بر شهرستان بماند همرأی نبودند، و بدین روی، برای این شهر، صنعتی اندیشیدند که «ابرشهر» بوده باشد به معنی شهر برین، شهر بالاتر، و از آنجا که در نوشتههای پهلوی این نام به گونهی اَپَرشهر آمده است، میتوان در این داوری بیگمان بود که این صفت در همان زمان ساسانیان بدان داده شده باشد، به گونهای همان نام پیشین را که دارندهی شکوه بوده باشد، زنده نگاه دارند!
در نوشتههای پس از اسلام نیز بیش از آنکه نام نیشابور آید، ابرشهر آمده و برخی از نویسندگان این هنگام نیز در معنی آن گفتهاند که چون زمین نیشابور از دیگر شهرها بلندتر است و به ابر نزدیکتر، آنرا «ابر شهر» نامیدهاند و پسانگاه اَبَرشهر خوانده شد! و اگر چه این داوری درست نیست، اما مفهوم بلندی و برتری در آن نهفته است!»
- منبع: «پایتختهای ایران»، به کوشش محمد یوسف کیانی، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، 1374، ص327-328.
آذر برزین مهر، سومین آتشکده مهم دوره ساسانیان و از آنِ کشاورزان بوده که در پشته ویشتاسبان یا کوه ریوند، در شمال غربی نیشابور، جای داشته است. آذر برزین مهر نیشابور و دیگر آتشان، همه از پنجمین گونهی آتش مینوی یعنی آتش سپنیشت اند. تن آنان، آتش گیتی است و مینوی آتش بلندسود که خود در گرزمان، در پیشگاه اورمزد، فروزان است، بر آتشان بهرام، میهمان است. این آتشان بزرگ را آتش بهرام نیز خوانند.
- آذر برزین مهر (آتشگاه):
آذربرزینمهر، سومین آتشکدهی مهم دورهی ساسانیان، و از آن تولیدکنندگان کشاورز بوده است. این آتشکده، در دورهی ساسانیان، در خراسان جای داشته است. برزینمهر، به معنای «مهر بلندپایه» است. جالب توجه، ارتباط مهر با دهقانان و تولیدکنندگان است. اگر به صفت معروف مهر، دارای چراگاههای فراخ، نیز توجه کنیم، از این دو امر، به خوبی، اهمیت مهر به عنوان ایزد طبقهی تولیدکنندگان و کشاورزان روشن میشود.
آذر برزینمهر، یکی از سه آتش مقدس آیین زردشتی بود که در کوه ریوند، در شمال غربی نیشابور، جای داشته است. آذر فرنبغ و آذر گشنسب و آذر برزینمهر، هر سه را هرمزد، در آغاز آفرینش و برای پاسبانی جهان و جهانیان آفرید و به یاری آنها، همه کار جهان انجام میگیرد. این سه آتش و نیز دیگر آتشان، همه از پنجمین گونهی آتش مینوی یعنی آتش سپنیشت (sepeništ)اند. تن آنان، آتش گیتی است و مینوی آتش بلندسود (برزیسوه) که خود در گرزمان، در پیشگاه اورمزد، فروزان است، بر آتشان بهرام، میهمان است. این هر سه آتش و نیز دیگر آتشان بزرگ را آتش بهرام نیز خوانند.
گفتهاند این سه آتش در پشت گاو اساطیری سریسوگ (sugĪsr) در دورهی تهمورس (و به روایتی هوشنگ) پیشدادی، نگهداری میشد. شبی طوفانی شدید رخ داد و آتشها از پشت گاو به دریا افتاد و در آنجا به سوختن ادامه دادند و در دریا به مردمان روشنی بخشیدند. سپس هرمزد در آغاز آفرینش، همهی زمین را برای پاسبانی به این آتش سپرد که همانند آسرون (روحانی) و ارتشتار (سپاهی) و واستریوش (کشاورز)اند.
آتش برزینمهر تا زمان گشتاسب، حامی زردشت، از جهان پاسبانی میکرد و گشتاسب این آتش را به کوه ریوند که آن را پشتهی گشتاسبان خوانند به دادگاه نشانید. تا فرشگرد پاسبانیکنندگان جهاناند. دیوان و دروجان را نابود میکنند.
این آتش جزء سه امشاسپند برگفتار (یعنی بهمن، اردیبهشت و آذربرزینمهر) است که به تجلی مادی به گشتاسپ و انجمن بارگاهیان اشکار شدند. در هزاره اوشیدر، پشوتن با کمک آذر فرنبغ و آذر گشنسب و آذر برزینمهر به بتکدهی بزرگ اهریمن گناهکار دست مییابد و آن را نابود خواهد کرد. این بتکده بر ساحل چیچست است. نام دیگر آن آذر سودیمهر یا آذر پرسود است.، که بر ساحل دریای سوور جای دارد.
- منبع: قلیزاده، خسرو، «فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهی متون پهلوی»، تهران، شرکت مطالعات نشر کتاب پارسه، 1378، صص. 38-39.
ابرشهر، نام قدیمیتر نیشابور بوده است که در شکلهای گوناگون، و به عنوان نام استان و ناحیه نیز آمده است. برخی آن را به معنی شهر بالا و برخی دیگر منسوب به عشایر «اپرنی» -از اقوام «داهه»، بنیانگذاران حکومت اشکانی- میدانند. اما به توجه به اشارهی بندهش به نام «اپرنک شهر» و اهمیت این ناحیه در سرزمین پارت، گونهی دوم درست به نظر میرسد. از حدود سدهی چهارم و پنجم هجری به بعد، نام ابرشهر، مهجور شد و تنها، نام نیشابور که در دورهی ساسانی پیدا شده بود، معمول گردید. این نام، صورت تغییریافتهی واژهی مرکب از دو بخش «نیو» و «شاپور» است، به معنی شاپور خوب و یا شاپور نیکوکار، و آن باز میگردد به انتساب بنای شهر به شاپور اول، یا بازسازی آن توسط شاپور دوم.
نامشناخت؛ ابرشهر، نیشابور
- ابرشهر:
ابرشهر، نام قدیمیتر نیشابور بوده که به شکلهای «اَپَرشهر»، «آپَرشهر»، «بَرشَهر» و «اَبْرشهر» نیز آمده است. ابرشهر، گاه به یکی از استانهای خراسان (1) و گاه به ناحیه و کورهی نیشابور (2)، اطلاق شده است؛ برخی نیز آن را بر شهر نیشابور (3) یا مرکز ناحیهی آن، منطبق دانستهاند. «دینوری» علاوه بر این از ابرشهر دیگری در فارس یاد کرده است (4). مانعی نیست که این نام در یک زمان به معنی خود شهر و ناحیهی نیشابور به کار رفته باشد، چنان که نام «نیشابور» در طی دوران اسلامی، چنین دامنهی اطلاقی داشته است.
حضور و فعالیت عشایر «اپرنی» از اقوام داهه –بنیانگذاران حکومت اشکانی- در این ناحیه، باعث شده تا ابرشهر، مأخوذ از نام ایشان و در اصل «اپرنک شهر» دانسته شود (5). در بندهش نیز آمده است که «ابرشهر را چنین گوید که ابرنک شهر است» (6).
نظریهی دیگر دربارهی نام ابرشهر، با در نظر گرفتن «اَبَر» به معنی بالا، بالای و بَر به دست میآید (7). در این معنی، ابرشهر، «شهر بالا» معنی میشود مانند ابرده به معنی «ده بالا» (8). «اصطلاح اپر/ابرشهر، شاید از نامی کهن، ریشه گرفته باشد که به مفهوم شهر بالای هخامنشیان، یا شهربانی بالای سلوکیان است» (9)؛ «البته نام سرزمین علیا، در ارتباط با کمش/= قومس = دامغان فعلی/ به مثابهی سرزمین سفلی تلقی میشود» (10).
در مورد هر دو گونهی اشتقاق متاسفانه، هیچ توضیح یا خبری دقیق و روشن در منابع قدیمی به دست نیامده است (11)، اما اشارهی بندهش به ابرنک شهر و نیز اهمیت و موقعیت منطقهی ابرشهر در سرزمین پارت، که در دوران اشکانی پررونق بود، بر این نظر که اپرنک شهر، صورت فعلی ابرشهر است میافزاید و از طرف دیگر، عنوان «شهر بالا» برای ابرشهر در برابر قومس یا هر جای دیگر به مثابهی سرزمین پایین، در نظریهی دوم، چندان قابل قبول نبوده و تقارن و مناسبتی را نشان نمیدهد. ابن ابی الطیب (م. 458 هجری) نیز در شعری «ابرشهر» را قطب شهرها توصیف میکند:
دعیــــــت ابرشهر البلاد لانهـــــــــا
قطب و سائرها رسوم السور (12)
نام اپرشهر به عنوان محل ضرابخانه، حک شده بر روی سکهی فرهاد دوم اشکانی (حکومت 128-138 ق.م.) از قدیمیترین مدارک مربوط به آن است (13).
ابرشهر، در طی دوران اشکانی، رونقی فراوان یافت، چنان که در پایان عهد اشکانیان و آغاز روزگار ساسانیان، منطقهای شناخته شده بود (14). طبری، ابرشهر را در کنار مرو، بلخ، گرگان، سیستان و خوارزم، جزو متصرفات اردشیر بابکان –بنیانگذار سلسلهی ساسانیان- آورده (15) و در کتیبهی شاپور در کعبه ی زرتشت، نام ابرشهر، نیز در حدود مرزهای ایرانشهر و از باجگذاران ساسانی ذکر شده است (16). ابرشهر در این زمان یکی از استانهای وسیع مملکت محسوب میشده است (17) و نام آن، از این زمان به بعد بر روی سکههای «پیروز»، «قباد»، «بهرام چوبین» و «خسرو اول» نقش بست (18) و در کتب مختلف، همچون جغرافیای موسی خورنی (19) (سدهی پنجم میلادی) و تاریخ سبئوس ارمنی (20) ( سدهی هفتم میلادی) وارد شد. در سدههای نخستین اسلامی، ابرشهر در کنار نیشابور به عنوان نام حضور دارد، تا این که به تدریج از سدههای چهارم و پنجم هجری، نیشابور یکسر به جای ابرشهر مینشیند و در منابع این دوران به بعد، جز بندرت، نام ابرشهر، برای این ناحیه و شهر به کار نمیرود. اطلاق نام «ایرانشهر» به این منطقه که در برخی متون مانند احسن التقاسیم آمده نیز، تصحیف نام ابرشهر و اطلاقی به خطا دانسته شده است (21).
- نیشابور:
نیشابور، که به صورتهای «نیشاپور»، «نشابور» و «نیشابور» نیر آمده، به عنوان نام بعد از ابرشهر و در روزگار ساسانیان پیدا شد و از آن زمان به بعد به یکی از شهرهای مهم خراسان اطلاق یافت.
این نام، صورت تغییر یافتهی یک واژهی مرکب به زبان پهلوی ساسانی است: قسمت اول نام یعنی «نی» را برخی در اصل «نِه» (22) (ریشهی فعل نهادن؛ به معنی جای و شهر) (23) و برخی «نیْوْ» (24) (صفت؛ به معنی دلیر، مردانه، بهادر، زیبا و خوب) (25) و بعضی نیز «نیک» (26) (صفت؛ به معنی خوب، خوش، زیبا و شخص نیکوکار) (27) دانستهاند. قسمت دوم نام یعنی «شابور» در اصل «شاه پوهر» (شاهپور، شاپور و معرب: سابور) به معنی شاهزاده و پسر شاه (28) و در اینجا اسم خاصی است که به سازندهی شهر باز میگردد. و او در روایات مختلف، شاپور پسر نستوه (29) (نوادهی گودرز و از اعیان و پهلوانان مملکت فریدون و منوچهر که در جنگ سوم نوذر با افراسیاب کشته شد)، یا شاپور اول (30) (حکومت 241 تا 272م.) و یا شاپور دوم ساسانی (31) (309 تا 379م) عنوان شده است.
آنچه که آشفتگی اقوال و دشواری رهیافت به نظر صحیح را دامن میزند، شباهت نام سه شهر ساسانی شاپور، نیشاپور و جندی شاپور با هم است که باعث اشتباه و درهم شدن روایات و تواریخ مربوط به ساخت، سرگذشت و ویژگی این شهرها شده است. (32) در روایات متعدد، شهر و کاریزهایش به «تهمورث دیوبند»، «ایرج» و «منوچهر» نسبت داده شده (33) و تنها در مجمل التواریخ و القصص از شاپور پسر نستوه، به عنوان سازندهی شهر، نام برده شده، اما این انتساب که با تردید گزارش شده در منبع دیگری تایید نمیشود.
اکثر خبرها، از جمله متن پهلوی ساسانی «شهرستانهای ایران» که در زمرهی قدیمیترین آنهاست، بنای شهر و نام آن را به شاپور اول منسوب میدارند. بنابراین روایات، شاپور اول پس از جدال با پهلیزک تورانی در این مکان شهری ساخت و آن را نه شاپور (شهر شاپور) یا نیو شاپور (شهر زیبای شاپور- شاپور خوب) نام نهاد (34). در فاصلهی بین شاپور اول و شاپور دوم، شهر ویران میشود و شاپور دوم آن را تجدید بنا میکند. این دوبارهسازی شهر به دست او باعث شده تا برخی نام شهر را برگرفته از نام شاپور دوم ساسانی بدانند (35).
با توجه به سکههای ساسانی ضرب شده در نیشابور (در برخی سکهها: نیه) (36) و قراینی چون نحوهی معرب کردن نام توسط اعراب (نیسابور) به نظر میرسد «نیو شاهپور» صورت اصلی نام نیشابور و تشکیل شده از صفت و اسم به جهت تقدیر از سازندهی شهر باشد که از روزگار ساسانیان پدید آمد و در بعد از اسلام معرب شده، به صورت «نیشابور» درآمد.
- پینوشتها:
1. مارکورات، یوزف، «ایرانشهر در جغرافیای موسی خورنی»، ترجمه مریم میراحمدی، انتشارت اطلاعات، تهران: 1373، ص 37.
2. «بندهش هندی»، ترجمه و تصحیح رقیه بهزادی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران: 1368، ص 105؛ نیز: یعقوبی، «البلدان»، ترجمه محمدابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران: 1343، ص 54.
3. ابوعبدالله حاکم نیشابوری، «تاریخ نیشابور»، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر آگه، تهران: 1375، ص 70؛ نیز: «دایرةالمعارف بزرگ اسلامی»، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران: 1374، ج2، ذیل واژه «ابرشهر».
4. همان، ص 555 به نقل از دینوری.
5. «ایرانشهر در جغرافیای موسی خورئی»، ص 150؛ نیز: ر. ن. فرای، «میراث باستانی ایران»، ترجمه مسعود رجبنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1368، ص 290،؛ نیز: ابن خلف تبریزی، «برهان قاطع»، موسسه مطبوعاتی علمی، بیجا، بیتا، ذیل واژه «ابرشهر».
6. بندهش هندی، ص 151.
7. دهخدا، علیاکبر، «لغتنامه»، ذیل واژه «اَبَر»؛ نیز: غیاث الدین محمد رامپوری، «غیاث الغات»، به کوشش محمد دبیر سیاقی، کانون معرفت، تهران: بیتا، ج1، ذیل واژه «اَبَر».
8. معین، محمد، «فرهنگ فارسی»، انتشارات امیرکبیر، تهران: 1364، ج 5، ذیل واژه «ابرشهر».
9. «میراث باستانی ایران»، ص 290.
10. «ایرانشهر در جغرافیای موسی خورنی»، ص 150.
11. نظر سومی هم با تلفظ «اَبرشهر» ]سکون ب و ر[ وجود دارد؛ چنان که در تاریخ نیشابور الحاکم (ص 199) آمده: «زمین نشابور ارفع مقام مسکون است و یک دلیل آن است که در دواوین قدیمه نام این شهر ابرشهر نوشتندی، یعنی شهری که به ابر نزدیک است از کمال ارتفاع خصوصیت دارد به ابر او را به ابر اضافت کنند و دیگر دلیل آن که معتدلالهواست نه حارّ مفرط و نه بارد نه سموم مفسد مهلک به خلاف باقی ممالک»؛ ولی موقعیت جغرافیایی و رقم ارتفاع نیشابور نسبت به نواحی اطراف موافق این توجیه نیست.
12. «تاریخ نیشابور»، مؤید ثابتی، ص 393.
13. ملکزاده بیانی، «تاریخ سکه»، انتشارات دانشگاه تهران، تهران: 1370، ج2، ص 58.
14. «دایرةالمعارف بزرگ اسلامی»، ج 2، ذیل واژه «ابرشهر».
15. همان، ص 555، به نقل از طبری.
16. لوکونین، و. گ، «تمدن ساسانی»، ترجمه عنایتالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1365، ص 65.
17. همان، ص 79.
18. احسان یارشاطر و دیگران، «تاریخ ایران»، پژوهش دانشگاه کمبریج، انتشارات امیرکبیر، تهران: 1368، ج 3، قسمت اول، ص 444؛ نیز: موید ثابتی، علی، «تاریخ نیشابور»، انجمن آثار ملی، تهران: 1355، ص 9-11.
19. ایرانشهر در جغرافیای موسی خورئی، ص 37.
20. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ذیل واژه «ابرشهر».
21. تاریخ نیشابور (الحاکم)، بخش تعلیقات، ص 257 و 258؛ و نیز: یاقوت حموی: معجمالبلدان، دارحیاء التراث العربی، بیروت: 1979 م، ج الخامس، ص382.
22. لغتنامه دهخدا، ج 14ریا، ذیل واژه «نیشابور»،؛ نیز: محمدقاسم بن حاجی محمد کاشانی (سروری)، مجمعالفرس، به کوشش محمد دبیر سیاقی، کتابفروشی علمی، تهران: 1341، ذیل واژه «نیشابور».
23. محمد پاشا (شاد)، «فرهنگ آنندراج»، به کوشش محمددبیر سیاقی، کتابخانه خیام، تهران: بیتا، ج 7، ذیل واژه «نه».
24. ن. و پیگولوسکایا، «شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان»، ترجمه عنایتالله رضا، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1367، ص 328؛ ایرانشهر در جغرافیایی موسی خورنی، ص 149؛ لورنس لاکهارت، «نیشابور»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال سوم، شماره چهارم، مسلسل 12، زمستان 1346، ص 338.
25. همان ص 338؛ نیز: فرهنگ آنندراج، ج 7، ذیل واژه «نیو».
26. لسترنج، «جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی»، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1373، ص 409؛ نیز: برهان قاطع، ذیل واژه «نیشابور».
27. لغتنامه دهخدا، ج 14، ذیل واژه «نیک».
28. فرهنگ فارسی معین، ج 2، ذیل واژه «شاهپور»؛ نیز: لغتنامه دهخدا، ج 9، ذیل واژه «شاهپور».
29. گمنام، «مجمل التواریخ و القصص»، تصحیح محمدتقی بهار، کلاله خاوی، تهران: 1318، ص 63.
30. جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب – آریانا (گردآورنده)، «متون پهلوی»، گزارش سعید عریان، کتابخانه ملی ایران، تهران: 1371، ص 65؛ نیز: ابوالحسن بیهقی، «تاریخ بیهق»، به کوشش احمد بهمنیار، کتابفروشی فروغی، تهران: 1361، ص 43.
31. ابوالحسن مسعودی، «مروج الذهب»، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1365، ج 1، ص 255؛ نیز: تاریخ نیشابور (الحاکم)، صص 197-198.
32. احمد کسروی، «شاپور- نیشابور و جندی شاپور»، مجله نگین، س 12، ش 134، تیرماه 1355، ص 55- 156.؛ یاقوت نیز اشارهای به این نامها دارد، ر. ک: معجمالبلدان، ص 382.
33. حمدالله مستوفی، «نزهة القلوب»، چاپ افست از نسخه خطی میرزا مهدی شیرازی، بیجا، بیتا، ص 185؛ نیز: تاریخ نیشابور (الحاکم)، ص 197.
34. متون پهلوی، ص 65؛ نیز: تاریخ بیهق، ص 43.
35. ر.ک. یادداشت شماره 31؛ نیز: تاریخ نیشابور، ص 338.
- منبع: نعمتی، بهزاد، «ابرشهر، نیشابور»، خراسان پژوهی، سال اول، ش 2، ص 191-196.
«نامه شهرستانهای ایران»، متنی پهلوی، برجای مانده از دوران ساسانیان، که درونمایه آن گیتاشناخت ایران است و به یادکرد شهرهای ایران پرداخته. بخش خاور یا خراسان این نامه، از چگونگی پدیدآیی شهر نیشابور به دست شاپور اردشیران خبر میدهد.
نسک «نامکی شَتریهائی اِیران» که با عنوان «نامه شهرستانهای ایران» به فارسی برگردانده شده، رساله کوچکی است که به زبان پهلوی (فارسی میانه) نگاشته شده. این متن، تنها نسک برجای مانده از دوران ساسانیان است که درونمایه آن، تنها به جغرافیای ایرانشهر و یادکرد شهرستانهای ایران، ویژه گردیده. هر چند در جاهایی از متنهای دیگر پهلوی، همچون «بندهش»، «دینکرد»، «گزیدههای زاداسپرم» و ... از جغرافیای باستانی ایران و ویژگیهای نواحی و شهرها سخن رفته است اما هیچ کدام، چون این کتاب، ویژه جغرافیا نیست.
در این رساله، ایرانشهر بر حسب جهات چهارگانه جغرافیایی، به چهار ناحیه خاور، باختر، نیمروز (جنوب)، اپاختر (شمال) تقسیم شده است. گویا از زمان خسرو انوشیروان، چنین دستهبندیای رواج یافته است زیرا به گفته تاریخنویسان اسلامی، شاه برای هر یک از نواحی چهارگانه، سپاهبُدی تعیین میکرد. برخی نیز بر این باورند که این دستهبندی، بیشتر به گونهای نمادین و بر پایه باورهای دینی بوده تا اداری و حکومتی. این رساله، نخست با یادکرد شهرهایی که در شرق (خراسان) جای داشتهاند، آغاز میگردد و پس از آن، به شهرهای غرب پرداخته و سپس از شهرهای ناحیه جنوب، سخن میگوید و سرانجام با یادکرد شهرهای شمال (که در زیر نام آذرآبادگان آمدهاند)، پایان میپذیرد.
در «نامه شهرستانهای ایران»، همانند بسیاری از آثار پهلوی، اسطورهها و رویدادهای تاریخی در هم میآمیزند چنانکه بنیان برخی شهرها به چهرههای اساطیری همچون جمشید و ضحاک و فریدون، و برخی دیگر، به دوره تاریخی پادشاهان ساسانی نسبت داده میشود. به هر روی، این رساله، یکی از منابع اصلی و مهم شناخت شهرهای ایران در دوره ساسانی به شمار میآید.
«نامه شهرستانهای ایران»، چندین بار، به دست دانشورزان و پژوهشگرانی همچون بلوشه(1)، جاماسپ آسانا(2)، مودی(3)، مارکوارت(4) و نیبرگ(5) به چاپ رسیده و به زبانهای اروپایی، بویژه انگلیسی و فرانسه، ترجمه شده است. ترجمههایی از این رساله به فارسی نیز از صادق هدایت، سعید عریان و احمد تفضلی در دست است.
در بخش خاور (=خراسان) این نامه پهلوی، از شهرهای خراسان بزرگ در دوران ساسانی یاد میشود؛ نیشابور، سمرقند، سغد، بلخ، خوارزم، مرورود، مرو، هرات، پوشنگ، توس، قاین و گرگان و قومس. درباره نیشابور، چنین نگاشته است: «شهرستان نیشاپور را شاپور پسر اردشیر ساخت، در آن زمان که پهلیزک تورانی را کُشت، و در همانجا فرمود شهرستانی بسازند.»
- پانوشتها:
1. E. Blochet, “Liste geographique des villes de l’Iran”
2. Jamasp-Asana, “Pahlavii Texts”
3. J.J. Modi, “Shatroiha-I-Eran”
4. J. Markwart, “A Catalogue of the Provincial Capitals of Eranshahr”
5. H.S. Neyberg, “A Manual of Pahlavi”
- منبع:
-- «نامه شهرستانهای ایران»، ترجمه احمد تفضلی، ویرایش بهمن انصاری (سوشیانت)، 1391.