پژوهشنامه رئونت شناخت

رئونت یا ریوند؛ نام مزدیسنایی بوم نیشابور، نام ناحیه‌ای باستانی در سرزمین نیشابور و جایگاه آتشکده آذر برزین مهر

پژوهشنامه رئونت شناخت

رئونت یا ریوند؛ نام مزدیسنایی بوم نیشابور، نام ناحیه‌ای باستانی در سرزمین نیشابور و جایگاه آتشکده آذر برزین مهر

درآمدی بر شناخت شهر ریوند و شناسه‌های جغرافیایی و فرهنگی آن

 رِیوَند به عنوان یک نقطه جغرافیایی
در بازنگری و بازکاوی تاریخ ریوند، سه شناسه بنیادین جغرافیایی «کوه»، «سرزمین» (ربع) و «شهر» (قریه) ریوند –در حوزه جغرافیای تاریخی و فرهنگی نیشابور (ابرشهر)- که دارای پیوستگی جغرافیایی و استنادات تاریخی می‌باشند، بازنمایی می‌گردد.  از «ریوند»، به عنوان یک نقطه جغرافیایی –شهر (مدینه) و یا روستا (قریه)-، در متون گوناگون، سخن رفته است. ابن حوقل (قرن 4 هجری) شهرهای نیشابور را چنین بر می‌شمرد: «لنیسابور حدود واسعة و رساتیق عامرة و فی ضمنها مدن معروفة کالبوزجان و مالن المعروفة بکواخرز و خایمند و سلومک و سنکان و زوزن و کندر و ترشیز و خان روان و ازاذوار و خسروکرد و بهمن‌آباذ و مزینان و سبزوار و دیواره و مهرجان و اسفرایین و خوجان و «ریوند»، و إن جمع الی نیسابور طوس فمن مدنها الرایکان و طبران و نوقان و تروغوذ»(صورة‌الارض؛ ج2، ص 433-434) مقدسی (336؟-380 هـ.ق)، به گفته مردم روزگار خود، نیشابور را «ایرانشهر» نامیده و از «ریوند»، در کنار دیگر شهرهای قلمرو نیشابور، نام می‌برد: «و لایرانشهر: بوزجان، زوزن، طرثیث، سابزوار، خسروجرد، ازاذوار، خوجان، «ریوند»، مازل، مالن، جاجرم، و خزائنها: طوس؛ قصبتها: الطابران، النوقان، و الرادکان و جنابد، استورقان، تروغبذ، نسا: مدنها اسفینقان و السرمقان فراوة، شهرستانة، و أبیورد: مدنها مهنة، کوفن.»(احسن‌التقاسیم؛ ص50-51)
ابوعبدالله حاکم (321-405 هـ.ق)، می‌گوید: «ریوند، که ربع به آن منسوب است قریه کبیره معموره بود، بانی آن انوشروان عادل.»(تاریخ نیشابور، ص 215) ادریسی (493-560 هـ.ق)، مدُن (=شهرهای) قلمرو نیشابور را چنین نام می‌برد: «لنیسابور، حدود واسعة و رساتیق عامرة و فیها مدن کثیرة معروفة مثل: البوزجان و مالن و خایمند و سلومک و سنکان و زوزن و کندر و ترشیز و خان روان و ازاذوار و خسروکرد و بهمن‌آباذ و اسفرایین و خوجان و «ریوند» و نوقان و تروغوذ. و مدینة نیسابور، قطب لما حولها من البلاد و الأقطار و ذلک من نیسابور ...»(نزهة‌المشتاق، ج2، ص 690) اما ابوالفداء (قرن 8 هجری)، «ریوند» را با عبارت «و هی قریة کبیرة» -و آن، روستایی بزرگ است- یاد می‌کند.(تقویم‌البلدان، ص 505) باری، نام این آبادی (شهر یا قریه کبیره)، در میان شهرهای عمده نیشابور (= بخش غربی خراسان بزرگ؛ دربرگیرنده ناحیه‌ای از غرب ولایت بیهق تا شرق ولایت توس)، در کتاب‌‌های معتبر جغرافیایی و تاریخی قرون نخستین هجری آمده است. برآیند این گفتارها، «شهر ریوند» را به عنوان یکی از آبادی‌های عمده و مطرح خراسان آن روزگاران، نمایان می‌سازد.

 شهر ریوند؛ مرکز ربع ریوند
ابوعبدالله حاکم (قرن 4هـ.ق)، نشابور را در 4 ربع (= بخش) و 12 ولایت (= شهرستان، که عبارتند از: بیهق (سبزوار)، جوین، اسفراین، خبوشان (قوچان)، ارغیان، پُشت (کاشمر)، رُخ، زوزن، خواف، ازقند (اسفند)، جام و باخرز، جاجرم) معرفی می‌نماید. او دریاره ربع‌های (ارباع= بخش‌ها) نیشابور می‌نویسد: «اما ارباع نشابور، چارست: ریوند، مازل، شامات، بشفروش. و کیفیت قسمت و مساحت، آن است که از چار طرف مسجدِ جامع، به هر طرفی رفتند و تا کنارِ زمین ولایت، قری و قنوات را به آن رَبع نسبت دادند و به قریه‌ای که در آن جانب، معمور و بیشتر بود، اضافه کردند.»(تاریخ نیشابور، ص 214) او در دنباله نوشتار خود، بخش ریوند را چنین معرفی می‌نماید: «اما ربعِ ریوند، از حدِّ مسجد جامع بود تا مزرعه احمدآباد، اول حدود بیهق، طول او سیزده فرسخ. عرض او از حدود ولایت طوس تا حدود بشت. پانزده فرسخ. مشتمل بر زیاده از پانصد دیه که بعضی را یک قنات بود یا دو یا سه یا چهار یا پنج. و ریوند که ربع، به آن منسوب است، قریه کبیره معموره بُوَد ...»(همان، ص 214-215)


با این پیشینه، «شهر ریوند»، مرکز بخشی از شهرستان نیشابور، بوده که محدوده آن: از شرق، به مسجد جامع شهر نیشابور؛ از غرب، به مرز شهرستان بیهق (سبزوار کنونی)؛ از جنوب، به شهرستان بُشت (کاشمر کنونی)؛ از شمال یا شمال غرب، به شهرستان توس می‌رسیده است. این بخش، مساحتی در حدود 13 فرسنگ در 15 فرسنگ داشته است. مقدسی، گوشه‌ای دیگر از جغرافیای شهر ریوند را بر ما روشن می‌سازد او در بخشی از کتاب خود که به مسافت بین شهرهای اقلیم خراسان می‌پردازد، می‌گوید: «تأخذ من نیسابور الی ریوند مرحلة ثم الی مهرجان مرحلتین ثم الی أسفراین مثلها»(احسن‌التقاسیم، ص352) از «نیشابور» گرفته تا «ریوند» یک مرحله، سپس تا «مهرگان» دو مرحله، سپس تا «اسفراین» همان اندازه (ترجمه احسن‌التقاسیم، ج2، ص515) چنانکه می‌دانیم، شهر اسفراین –که مهرجان نیز در نزدیکی آن بوده است- در شمال غربی نیشابور واقع شده و امروزه، از طریق جاده ارتباطی موجود، فاصله این دو شهر، در حدود 170 کیلومتر، و فاصله مستقیم هوایی آنها حدود 145 کیلومتر) است. بر پایه این آگاهی‌ها؛ شهر ریوند در حدود یک‌‌پنجم نخست راه نیشابور به اسفراین، یعنی در حدود 30 تا 35 کیلومتری شمال غربی شهر نیشابور، قرار داشته است.

 برخی ویژگی‌ها و شناسه‌های جغرافیایی شهر ریوند
‌از دیگر داده‌های جغرافیایی مرتبط با «شهر ریوند» می‌توان به نهری در میان شهر، و همچنین دروازه غربی شهر –به سوی ری گشوده می‌شده- اشاره نمود که در «احسن‌التقاسیم» از آن یاد شده است.(ترجمه احسن‌التقاسیم، ج2، ص463). همچنین گفتارهای حاکم –اشاره به قنات‌های فراوان- و مقدسی که می‌گوید: «ریوند؛ ربع سریّ نزه کثیر الکروم و الأعناب الجیّدة و الفواکه الحسنة و به سفرجل لا یری مثله» بخشی پاکیزه و والا با تاکستان‌های بسیار و انگورهای نیکو و میوه‌های خوب و در آنجا گلابی‌ای است که همانند آن دیده نشده است(احسن‌التقاسیم، ص316)، نشانگر اوضاع بسامان اقتصادی و بَردهی و سودبخشی کشاورزی در «شهر ریوند» و دیگر آبادی‌های ناحیه ریوند است. همچنین «معدن فیروزه» را می‌توان به عنوان شناسه شاخص بخش ریوند نیشابور -و پیرو آن؛ شهر ریوند به عنوان مرکز بخش ریوند- نام برد. مقدسی می‌گوید: «به معادن کثیرة بنیسابور فی رستاق ریوند معدن الفیروزج و ...» معدن‌های بسیاری در نیشابور است، در رستاق ریوند، کان فیروزه است(احسن‌التقاسیم، ص326)

شناسه‌های فرهنگی ریوند
یکی از شناسه‌های شاخص ریوند که در جغرافیای تاریخی این ناحیه ثبت گردیده(احسن‌التقاسیم، ص326)، «کان فیروزه» است؛ سنگ فیروزه به عنوان سنگی بهادار و دارای ویژگی‌های ارزشی معنوی که ریشه در باورهای عموم مردم –از دیرباز تا کنون- دارد، دارای ابعاد فرهنگی ویژه‌ای است چنانکه، امروز یکی از لقب‌های نیشابور –سرزمین مادر ناحیه و شهر ریوند قدیم- با فیروزه پیوند یافته و «شهر فیروزه» نامیده می‎شود. با این پیشینه، این پندار، چندان دور از ذهن نیست که: شهر ریوند در زمان پویایی زیست‌دوران خود، نقشی برجسته در مبادلات و مناسبات اقتصادی، هنری و فرهنگی مربوط به فیروزه داشته و همچنین، به عنوان نزدیکترین شهر حوزه شمال غربی نیشابور؛ با ارتباطاتی که با مهرجان، اسفراین، آزادوار (جوین) و استوا (خبوشان) داشته، نقشی بسزا در تحولات ارتباطی، اقتصادی و اجتماعی این منطقه، ایفا می‌نموده است.
ابوعبدالله حاکم، رویه‌ای دیگر از زیست فرهنگی «شهر ریوند» را در کتاب خود، بازتاب داده است: «و ریوند که ربع به آن منسوب است ... درو مسجدی جامع منیع رفیع و خانقاه‌های بسیار.»(تاریخ نیشابور، ص215) مقدسی نیز به این مسجد جامع اشاره می‌کند: «بها جامع قد جدّد من الآجرّ» در آن مسجد جامعی است که با آجر تجدید بنا شده است.(احسن‌التقاسیم، ص317) آوردن توضیح «قد جدّد من الآجرّ» (نوسازی با آجر) با نگاه به زمان بیان این گفتار که مربوط قرن چهارم هجری (بیش از 10 قرن پیش) است، نشانگر جایگاه و اهمیت این ساختمان فرهنگی، در دورانی است که بیشتر، بنا‌ها از خشت و گل، برپای می‌گردیده‌اند، توضیح حاکم –با عبارت «منیع رفیع»- در مورد این مسجد، جایگاه و مرتبه آن را روشن‌تر می‌سازد. افزون بر این، شهر ریوند، دارای خانقاه‌هایی بوده که حاکم، به آن اشاره کرده است. وجود چند خانقاه در یک آبادی یا یک شهر، بیانگر وجود حلقه‌های پویای اندیشه‌ورزان و معناجویان در آن منطقه است.
بی‌گمان عارفان و صوفیان و اندیشمندانی از ریوند برخاسته‌اند که شوربختانه، رویدادهای ناگوار تاریخی -از یورش‌های تمدن‌سوز مهاجمان بیگانه گرفته تا بالایای ویرانگر طبیعی، مدارک کمی از آنان را به روزگار ما رسانیده است. در «معجم‌البدان» به دو تن از دانشورزان ریوند اشاره شده است؛ یکی، أبوسعید سهیل بن أحمد بن سهل الریوندى النیسابوری (دانشمند علوم حدیث، متوفی 350ق) و دیگری، محمد بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن ابن التیلویه أبوالفضائل المعینی الریوندی الفجکشی (دانشمند لغت‌شناس و ادیب، متوفی 537ق) است.(معجم‎البدان، ج3، ص 115 و ج4، ص236) در «تاریخ نیشابور» حاکم نیز از سه تن مشایخ مولف اهل حدیث به نام‌های ابراهیم بن احمد بن محمد بن عبدالله ریوندی، سهل بن احمد بن سهل ریوندی -ابوسعید مزکّی- و محمد بن احمد بن هارون ریوندی -ابوبکر شافعی نیشابوری- نام برده شده است.(ص155، 163و174) همچنین ابوعبدالله حاکم، سه تن دیگر از اهالی سرشناس ریوند را بدین شرح یاد می‌کند: «در اولِ اسلام، حکّام ماوراء‌النهر، سه برادر بودند: محمد و عطریف و مسیّب، هر سه از ریوند. هر یک، در آن مملکت، درم و دینار بسیار زدند و آثار آن پیداست.»(تاریخ نیشابور، ص215)
اما «بُرزین‌ مهر» را باید شایان‌ترین شناسه فرهنگی ریوند معرفی نمود که البته با پویایی و سامان کار کشاورزی در بوم ریوند بی‌مناسبت نیست.(10) «خرده‌اوستا» در بخش «آتش بهرام نیایش»؛ بر کوه ریوند، ستایش و آفرین گفته و در گزارش پهلَوی آن آمده است: «جای آذر برزین مهر، در کوه ریوند است. کار آذربرزین‌مهر، کشاورزی (واستریوشی) است، از یاوری این آتش است که کشاورزان (واستریوشان)، در کار کشاورزی، داناتر و تخشاتر و پاکیزه‌تر (شستک‌جامه‌تر) هستند.» (خرده‌اوستا، ص132؛ یسنا، ص184) ابراهیم پورداوود درباره برزین‌مهر نوشته است: «این آتشکده کشاورزان در خراسان و پایگاه آن، بر بالای کوه ریوند در ابرشهر یا نیشاپور بوده و با این همه پیدا کردن ویرانه آن، امروزه در آن سرزمین، آسان نیست.»(یسنا، ص185) و درباره «شهر ریوند» و پیوند آن با «آذر برزین‌مهر» می‌نویسد: «ریوند یکی از شهرهای معروف نیشاپور یا ابرشهر بوده، ابن رُسته می‌نویسد: ابرشهر، دارای 13 رستاق (معرب از روستاک پهلوی) و چهار طسّوج (معرب از تسوک پهلوی، در فارسی: تسو) یعنی محل است. ریوند یکی از آن چهار طسوج است. این شهر، بخصوصه بواسطه آذر برزین مهر که یکی از آتشکده‌های معروف ایران قدیم بوده شهرت داشت؛ مانند آذرگشسب «شیز» (در آذربایجان) و آذرفرن‌بغ «کاریان» (در فارس)، بسیار متبرک و زیارتگاه بود.»(یشت‌ها، ج2، ص230)

 فهرست منابع:
- «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، تالیف شمس‌الدین ابی‌عبدالله محمد المقدسی، بیروت: دار صادر، ۱۹۰۶م/ ۱۲۸۵ق.
- «احسن‌التقاسیم فی معرفة الاقالیم» تالیف ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1361.
- «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1375.
- «تقویم البلدان»، تالیف اسماعیل بن علی ابوالفداء، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، 2007م.
- «خرده اوستا؛ بخشی از کتاب اوستا»، تفسیر و تالیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، 1386.
- «صورة الارض»، تالیف ابی‌القاسم ابن حوقل النصیبی، بیروت: دارصادر، 1317ق/ 1938م.
- «معجم البلدان»، شهاب‌الدین أبی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی، بیروت: دار احیاء الثراث العربی، ۱۳۹۹ق./۱۹۷۹م.
- «نزهة المشتاق فی إختراق الآفاق»، تالیف شریف الادریسی، بیروت: عالم‌الکتب‏، ۱۴۰۹ق./۱۹۸۹م.
- «یسنا؛ بخشی از کتاب اوستا»، تفسیر و تالیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، 1387.
- «یشت‌ها»، تفسیر و تالیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، 1377.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.